نشدازتوبپرسم روزی چراازتونخواستمعشقی ازعمق وجودت عشقی ازحریم روحتهمین بس است که اینک تویی خداوندم همین بس است که هر لحظهای که میگذردگسستنی نشود با دل تو پیوندم مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نشدازتوبپرسم روزی چراازتونخواستمعشقی ازعمق وجودت عشقی ازحریم روحتهمین بس است که اینک تویی خداوندم همین بس است که هر لحظهای که میگذردگسستنی نشود با دل تو پیوندم مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نشدازتوبپرسم روزی چراازتونخواستمعشقی ازعمق وجودت عشقی ازحریم روحت
یادت هست که می گفتی اگرازهم جداشیم میمیریمتصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستییادت هست که می گفتی اگرازهم جداشیم میمیریم
کنون ازهم جداهستیم مامی مانی ومی مانم
یادت هست که می گفتم اگر ترکم کنی روزی تمام عمر خاموشممن کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی
نمیدونستی که چون گل توی قلب من شکفتی
چشمه تو پر ار گلایه،اما هرگز نمی گفتی
یک دل که به هرلحظه دوصدعشق پذیردمکن پنهان ،ز رخسارت هویداست
که شب را تا سحر بیدار بودی
تو را عشق این چنین برباد داده
مگر از زندگی بیزار بودی؟
یک دل که به هرلحظه دوصدعشق پذیرد
ان دل همان به که دراندوه عشق بمیرد
دارم هوای صحبت یاران رفته را.........یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
تونیزباده به چنگ اروراه صحراگیرما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زور اوران فرهنگ نیست
تونیزباده به چنگ اروراه صحراگیر
که مرغ نغمه سرا سازخوش نوا اورد
در راه دیدم ردی از اوازت بر روی برگ های رقصان
با چشم نوشتم سلام من را به یارمان برسان
سلام..............
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم.......اشک ریزان هوس دامن مادر کردمسلام
دست در دست هم نهیم به مهر/مهین خویش را کنیم اباد
(درد دارم از بی دردی تو ای دوست/دردی که با مهرت هم درمان نمیشود)این سروده خودمه
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم.......اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم.......اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
مردم از این سکوت طبیعت دلت
کجاست صدای چهجه مرغان لبت
کجاست صدای جویبار چشمانت
مردم از این سکوت طبیعت دلت
کجاست صدای چهجه مرغان لبت
کجاست صدای جویبار چشمانت
تو مو میبینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
مردم از این سکوت طبیعت دلت
کجاست صدای چهجه مرغان لبت
کجاست صدای جویبار چشمانت
تمنای وصالت نیست عشق من مگیر از من......به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
ببخشیدکه من اصلا نمی جوابم اخه کاردارم شعراتون قشنگه حیف که تشکرندارمتیغ چشم تو برید لبانم را
مرا با محبتت درمان کن
...
بچها ببخشید من دیر میجوابم دارم از خودم شعر در وکنم
ببخشیدکه من اصلا نمی جوابم اخه کاردارم شعراتون قشنگه حیف که تشکرندارم
احسنتتیغ چشم تو برید لبانم را
مرا با محبتت درمان کن
...
بچها ببخشید من دیر میجوابم دارم از خودم شعر در وکنم
احسنت
نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام......بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگ
اینم از خودم بود!
شماهم احسنتاحسنت
نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام......بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگ
اینم از خودم بود!
عالی بود سهیلا با کلمات قشنگ بازی میکنی
گم شدم در بازار دست فروشان محبت مادر
کاش دستم را رها نکرده بودی مادر
مرسی لطف دارینشماهم احسنت
مگه نمی بینی که چشام بارونی خواستنته.....................مرسی لطف دارین
روزها فکر من این است و همه شب سخنم.....که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
عهدکردم اگرتورا دیدم بگویم ازتودلگیرم
بازتورادیدم وگفتم بی تومیمیرم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |