احسنتتیغ چشم تو برید لبانم را
مرا با محبتت درمان کن
...
بچها ببخشید من دیر میجوابم دارم از خودم شعر در وکنم![]()

نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام......بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگ
اینم از خودم بود!

احسنتتیغ چشم تو برید لبانم را
مرا با محبتت درمان کن
...
بچها ببخشید من دیر میجوابم دارم از خودم شعر در وکنم![]()
احسنت
نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام......بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگ
اینم از خودم بود!![]()
شماهم احسنتاحسنت
نکنم شکوه اگر کار جهان نیست به کام......بخت ما خفته و یا گشته یکی پایش لنگ
اینم از خودم بود!![]()
عالی بود سهیلا با کلمات قشنگ بازی میکنی
گم شدم در بازار دست فروشان محبت مادر
کاش دستم را رها نکرده بودی مادر
مرسی لطف دارینشماهم احسنت
مگه نمی بینی که چشام بارونی خواستنته.....................مرسی لطف دارین
روزها فکر من این است و همه شب سخنم.....که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
عهدکردم اگرتورا دیدم بگویم ازتودلگیرم
بازتورادیدم وگفتم بی تومیمیرم
صبح شما به خیر.....................مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
صبح شما به خیر.....................
نگاهم کرددرنگاهش شورعشق دیدم
نگاهم کردپنداشتم دوستم دارد
احوال گنج قارون که ایام داد بربادممنون شما امیدوارم روز خوبی را شروع کرده باشین
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
کههیچ کس نتواند گرفت جای تو را
در آبهاي جهان قايقي استاحوال گنج قارون که ایام داد برباد
درگوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
در آبهاي جهان قايقي است
ومن - مسافر قايق - هزارها سال است
سرود زنده دريانوردي هاي کهن را
به گوش روزنه هاي فصول مي خوانم
و پيش مي رانم
مرا سفر به کجا مي برد ؟
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد
ياد حريف شهر و رفيق سفر نکرد
دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید...
دور مجنون گذشت و نوبت ماستدگر ای مرغ سحر ناله ی مستانه مکن
شام ما کی سحری پیدا کرد
برگردوهمه را غافلگیرکندنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...
تواین همه سال ها مثل من کسی رودیدیدور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز یمن همت اوست
شوق هست وانتظاریارنیست
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
تیر از غمزه ساقی سپر ازجام شرابشوق هست وانتظاریارنیست
لفظ ماندولذت معنا گذشت
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارمتیر از غمزه ساقی سپر ازجام شراب
غم مگو عربده با رستم زالی کردیم
من به آراستگی خندیدممرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
تا که زا جانب معشوق نباشد کششیمن به آراستگی خندیدم
منه ژولیده به آراستگی خندیدم
سنگ طفلی اما
خواب نوشین کبوتره را در لانه می آشفت
قصه بی سرو سامانی من باد با برگ درختان می گفت
تا که زا جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
دست از طلب ندارم تا کام من برایددر نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد. و در سکوت ات همه ی صداها: فریادی که بودن را تجربه می کند.
دلم با عشق تو عاشق ترین شددست از طلب ندارم تا کام من براید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن براید
دلم با عشق تو عاشق ترین شد
تمام لحظه هایم بهترین شد
ولی بی مهریت كار دلم ساخت
دل تنهای من تنها ترین شد...
تعجب نکن . . .دانی گه چرا زمیوه ها سیب نکوست
نیمش رخ عاشق است و نیمش رخ دوست
ان زردی کز ان میبینی زردی رخ عاشق است
و سرخی رخ دوست
تعجب نکن . . .
اگر شعر تازه ای . . .
برای تــــــــو نمی نویسم ! . . .
هیچ مدادی . . .
وقتی خیس میشود . . .
نمی نویسد !
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |