shayesteh-namvar
عضو جدید
سلام...
وارث تمام اظطراب های من سلام
لیلی تمام خواب های من سلام
وارث تمام اظطراب های من سلام
لیلی تمام خواب های من سلام
سلام
مرغ دردامم مراپروانه ای پروازنیست
درگلویم نغمه هست ورخصت اوازنیست
وای اگرهمسفربعدازاین درسفر بی تومن تنهاباشمتو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
وای اگرهمسفربعدازاین درسفر بی تومن تنهاباشم
توشدی خون تورگهام حالا من دیگه خودم نبودم برای نفس کشیدن حالامحتاج توبودم
نگاهم رانمی خوانی زبانم رانمی دانیمنم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نگاهم رانمی خوانی زبانم رانمی دانی
زاشکم بی خبرماندی اهم رانمی بینی
درسخن بودم شبی با اینهیک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی به غیر پیرهن از ما عوض نشد
تمام فرصت ما صرف شد در این معنیدرسخن بودم شبی با اینه
گفتم ان شادی چه شد
گفتا گذشت
نگاهی ای پری دامن کلامی مهربان یارمتمام فرصت ما صرف شد در این معنی
که نرخ جامه بهمان چه بود وکفش فلان
نگاهی ای پری دامن کلامی مهربان یارم
بیاتامن بیاتامن
لاجرم هرکه بالاترنشستنباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
خوابهای رنگی ببینی.............خوب دیگه من باید برم عزیز..شبت خوش
لاجرم هرکه بالاترنشست
استخوانش سخت ترخواهدشکست
من عاشق نگاه مهربون وزیبای توامتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
من عاشق نگاه مهربون وزیبای توام
دیوونه چشمای روشن وفریبای توام
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندندمادر موسیقی جهان همانا صدای توست
گوش دلم به زمزمه لای لای توست
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشقاگر دل دليل است، آورده ايم
اگر داغ شرط است، ما برده ايم
توی باغ روی زمین گل اون شدگل سرخمن همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن[/FONT]توی باغ روی زمین گل اون شدگل سرخ
گل من شد زردوغمین
نفسش بوی شقایق های تازه شکفته می دادنگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن
دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم
اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من
میسوزی و هر غروبنفسش بوی شقایق های تازه شکفته می داد
جلورفتم لبخندزدم خندیدم هم زبان شدیم
همسفرخویش را شناختم
..................................
دل من گرم محبت دل تو گرم امیدمیسوزی و هر غروب
میروی و من افتابگردانی را میمانم
که صبح با طلوعی دوباره
رو به سوی خورشید
گرماومحبت را از ان بهره میگیرد
دل من گرم محبت دل تو گرم امید
تن من مرتع عطشان تن تو رود سپید
چشم من چشم تمنا رخ تو محفل شرم
لحظه ها ساکت وگرم
من وتو دیده به هم دوخته بودیم ان روز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |