می خواهم عشقت دردل بمیردنشان اهل خدا عاشقيست با خود دار
که در مشايخ شهر اين نشان نمیبينم
می خواهم دیگردرسریادت پایان گیرد
می خواهم عشقت دردل بمیردنشان اهل خدا عاشقيست با خود دار
که در مشايخ شهر اين نشان نمیبينم
می خواهم عشقت دردل بمیرد
می خواهم دیگردرسریادت پایان گیرد
چه جمعه ها که یک به یک غروب شدونیامدیدنیا همه هیچ و کار عالم همه هیچ........ای هیچ ز بهر هیچ در هیچ مپیچ
سلام
سال نو مبارک
ببخشید اینجا سوال میکنم
ولی این چه مدل مشاعره ای است؟ به حرف آخر شعر نفر قبل کسی کاری نداره فقط شعری که دوست داره رو مینویسه ؟
چه جمعه ها که یک به یک غروب شدونیامدی
چه بغض هاکه درگلورسوب شدونیامدی
اگرکافراگرمومن به دنبال تو می گردمیاسمن چهره بیاراست بیا....شور در گلکده برپاست بیا
ای دوای همه علت ها...دیده از عشق تو بیناست بیا
سلام
مرغ دردامم مراپروانه ای پروازنیست
درگلویم نغمه هست ورخصت اوازنیست
وای اگرهمسفربعدازاین درسفر بی تومن تنهاباشمتو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
وای اگرهمسفربعدازاین درسفر بی تومن تنهاباشم
توشدی خون تورگهام حالا من دیگه خودم نبودم برای نفس کشیدن حالامحتاج توبودم
نگاهم رانمی خوانی زبانم رانمی دانیمنم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نگاهم رانمی خوانی زبانم رانمی دانی
زاشکم بی خبرماندی اهم رانمی بینی
درسخن بودم شبی با اینهیک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی به غیر پیرهن از ما عوض نشد
تمام فرصت ما صرف شد در این معنیدرسخن بودم شبی با اینه
گفتم ان شادی چه شد
گفتا گذشت
نگاهی ای پری دامن کلامی مهربان یارمتمام فرصت ما صرف شد در این معنی
که نرخ جامه بهمان چه بود وکفش فلان
نگاهی ای پری دامن کلامی مهربان یارم
بیاتامن بیاتامن
لاجرم هرکه بالاترنشستنباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
خوابهای رنگی ببینی.............خوب دیگه من باید برم عزیز..شبت خوش![]()
لاجرم هرکه بالاترنشست
استخوانش سخت ترخواهدشکست
من عاشق نگاه مهربون وزیبای توامتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
من عاشق نگاه مهربون وزیبای توام
دیوونه چشمای روشن وفریبای توام
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندندمادر موسیقی جهان همانا صدای توست
گوش دلم به زمزمه لای لای توست
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |