مشاعرۀ سنّتی

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چیه خو؟!:redface:
تا مرا عشق تو را تعلیم سخن گفتن داد....خلق را ورد زبان مدحت وتحسین من است


سییلوم دوست جونیا


تا به صورت انسان در آید

و گونه هایت
با دو شیار مورب
که غرور تو را هدایت می کنند و سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح مسلح بوده باشم...
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
تبی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

دیر گاهیست که تنها شده ام قصه ی غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر ایینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من ک بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
بیایید چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام :gol:
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه ی غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر ایینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من ک بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
بیایید چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام :gol:


من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا