won-a-pa-lei
عضو جدید
اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیمتو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد
که از درون دلم موجهای فریادست
دیر آمدی ای نگار سرمستمحروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش داردیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گلتو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل
هرکه خواهد دیدنم گو در سخن بیند مرا
آن نصیحتها که میکردیم اهل عشق را
این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرادل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
در گوش دلم گفت فلک پنهانیاین تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |