مشاعرۀ سنّتی

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریغا دیده ی دل ها به خوابست

نداند کس که غم ها بی حسابست
دمی اندیشه کن کاین زندگانی

عذاب اندر عذاب اندر عذاب است
تو از خواری همی​نالی نمی​بینی عنایت​ها
مخواه از حق عنایت​ها و یا کم کن شکایت​ها
 

hamid_61

عضو جدید
آشنای قدسیانم من که در کویت غریبم

پادشاه لا مکانم من که در ملکت فقیرم

نه به جز نام لب لعل تو ذکری بر زبانم

نه به جز یاد سر زلف تو فکری در ضمیرم
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
آشنای قدسیانم من که در کویت غریبم

پادشاه لا مکانم من که در ملکت فقیرم

نه به جز نام لب لعل تو ذکری بر زبانم

نه به جز یاد سر زلف تو فکری در ضمیرم
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
 

hamid_61

عضو جدید
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده ام

همچو نسیم از این چمن پا برون کشیده ام

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد

گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
 

ahmadesalehi

عضو جدید
تا عهد تودربستم، عهد همه بشکستم —— بعد از تو رواباشد، نقض همه پیمانها

افتاد
آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد -
می افتد
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد
 

لطفی88

عضو جدید
شب را دوست دارم بخاطر تاريکی....
تاريکی را دوست دارم بخاطر تنهايی...
تنهايی را دوست دارم بخاطر فکر کردن ...
فکر کردن را دوست دارم بخاطر تو...
تو را دوست دارم بخاطر چشمانت...
چشمانت را دوست دارم
بخاطر قطرات اشکی که ميدانم بر سر مزارم خواهی ريخت
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب را دوست دارم بخاطر تاريکی....
تاريکی را دوست دارم بخاطر تنهايی...
تنهايی را دوست دارم بخاطر فکر کردن ...
فکر کردن را دوست دارم بخاطر تو...
تو را دوست دارم بخاطر چشمانت...
چشمانت را دوست دارم
بخاطر قطرات اشکی که ميدانم بر سر مزارم خواهی ريخت
توشه سفر ، خیال خطر بس مرا
گر نیست نان و زر که به خرجین کنم
 

ahmadesalehi

عضو جدید
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
فرصت خاموشیه من سهل و آسان می شود

دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ی ما همیشه بارانی است
مهار عقده ی آتشفشان خاموشم
گدازه های دلم دردهای پنهانی است
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینه ی من انفجار زندانی است
 

دزيره

عضو جدید
سكوت تو سرماي اين دل تنگ است
مگو چگونه دلم تجسم سنگ است
نگاه كن زمين جايگاه رسوايي ست
صداي امدن تو نواي آهنگ است:gol:
 

hamid_61

عضو جدید
می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم

تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی

آه ای دل نا خرسند در حسرت یک لبخند

خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم

تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی

آه ای دل نا خرسند در حسرت یک لبخند

خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
یار دلدار من ار قلب بدینسان شکند
ببرد زود بجانداری خود پادشهش
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می زنی تیر و ندانی چه به حالم گذرد
گرگ در گله ندارد خبر از حالت میش ...
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمع افسرده ماه از پس آن ابر سیاه
گاه می خندد و می تابد از اندوهی سرد
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلي کو شهريارا دشمن جان دوست‌تر دارد
دريغ از دوستي با وي که جز دشمن نخواهد شد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا