مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز
که هر چه گفت بر ید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهر گسل
بترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
که هر چه گفت بر ید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهر گسل
بترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سربه مهر ز عالم ثمر شود
وین راز سربه مهر ز عالم ثمر شود
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی....
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی....
یک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حیرت آمد
بر چهره نه خال حیرت آمد
در باغ چو شد باد صبا دایه گل
بر بست مشاطه وار پیرایه گل
از سایه بخورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن وسایه گل
بر بست مشاطه وار پیرایه گل
از سایه بخورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن وسایه گل
ز شوق نرگس مست بلند بالائی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم !
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم !
ز طفلی آنچه به من یاد داد استادم
به غیرِ عشق ،برفت آنچه بود از یادم
به غیرِ عشق ،برفت آنچه بود از یادم
راهم مزن به وصف زلال خضر که من
از جام شاخه جرعه کش حوض کوثرم
از جام شاخه جرعه کش حوض کوثرم
مغبچه‌ای می‌گذشت راه زن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
ز آنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
ز آنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد
آن را که جلال حیرت آمد
دیشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
شهریار
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
شهریار
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
اگر خلاف کنم سعدیا بسوی تو باشم
اگر خلاف کنم سعدیا بسوی تو باشم
تشکرم تموم شد
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
عجب از وفای جانان که بضاعتی نفرمود
نه به نامه ای پیامی نه بخامه ای سلامی
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
عجب از وفای جانان که بضاعتی نفرمود
نه به نامه ای پیامی نه بخامه ای سلامی
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |