مشاعرۀ سنّتی

elva

عضو جدید
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هردم آید غمی ازنو به مبارکبادم

مژده اي دل کـه دگر باد صـبا بازآمد
هدهد خوش خـبر از طرف سـبا بازآمد
برکـش اي مرغ سحر نغمـه داوودي باز
کـه سـليمان گـل از باد هوا بازآمد​
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگر نکـند مدعي خدا بکـند

ای صبا نکهتی از کوی فلانی بمن آر
زار وبیمار غمم راحت جانی بمن آر
روزگاريسـت که سوداي بتان دين من است
غـم اين کار نشاط دل غمگين مـن اسـت

توی بند تو اسیرم واسه هر نگات میمیرم

عاقبت مثل اسیری توی غربتم میمیرم
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
 
  • Like
واکنش ها: elva

elva

عضو جدید
نه آن شیرم که با دشمن بر آیم
مرا این بس که من با من برایم

چو خاک پای عشقم تو یقین دان
کزین گل چون گل و سوسن برآیم
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه آن شیرم که با دشمن بر آیم
مرا این بس که من با من برایم

چو خاک پای عشقم تو یقین دان
کزین گل چون گل و سوسن برآیم

مسلمانان ، مسلمانان ، مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

ببخشید تشکر ندارم
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا

زنده و مرده وطنم نیست بجز فضل خدا

اي يار جفا كرده ي پيوند بريده
اين بود وفاداري و عهد تو نديده
در كوي تو معروفم و از روي تو محروم
گرگ دهن آلوده ي يوسف ندريده​
 
  • Like
واکنش ها: elva

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
خیام
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای ساربان آهسته رو کارام جانم می‌رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم
الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم
 

oli

عضو جدید
مردم ز اشتیاق و درین پرده راه نیست

یا هست و پرده دلر نشانم نمیدهد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یارب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست
 

"eli"

عضو جدید
دال بده!

دال بده!

تو مپندار كه از ياد تو را خواهم برد

من بدون تو به يك پلك زدن خواهم مرد
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دانه فلفل سیاه و خال محبوبم سیاه
هردو جان سوزند اما این کجا و آن کجا !
 

"eli"

عضو جدید
ي بده!

ي بده!

اي كه از من به خودم اين همه نزديكتري

كاش ميشد كه مرا با خود از اينجا ببري
 

"eli"

عضو جدید
الف بده!

الف بده!

من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را

وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را

ای گل خوش بوی اگر صد قرن بازآید بهار

مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايدجهانسوزي نه خامي بيغمي
حافظ
 

elva

عضو جدید
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش

گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه سوز باری چراست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو کار بدو گذار و خوش باش
گر زهر تو را دهد بکن نوش

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آنست که در خرمن پروانه زدند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
به زیر سایه‌ی پل موسم بهار مخسب:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رازِ دل با آّب گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت وردِ زبانِ ماهیِ دریا شدم:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا