مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود

دریا شود آن رود که پیوسته روان است

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ما را سَری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می روم شب ها به ساحل ها
تا بیابم خلوت دل را

روی موج خسته ی دریا
می نویسم اوج غم ها را
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را کنگره ی عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
 

elva

عضو جدید
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم

وزین سرگشته مجنون چه میخواهی نمیدانم
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخواستم که خواب و خیال خودم شوی
رویا شوی، امید محال خودم شوی. . .
یا در دلم شناور و یا بر تنم روان
ماهی و ماه و حوض زلال خودم شوی
هر روز بیشتر به تو نزدیک میشوم
چیزی نمانده است که مال خودم شوی
........................
............................
.........................
.......................

 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟

به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
 
  • Like
واکنش ها: elva

elva

عضو جدید
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود

به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
داسم ولی ببخش، علف را صدا زدم!
دست خودم نبود.. چنین نا بجا زدم
وقتی که لابلای دلم کوه میشدی
سنگ تورا به سینه آیینه ها زدم
مردم هنوز پشت سرم حرف میزنند
آغاز کن مرا که نگویند.. جا زدم!
................................................
...............................................
..................................................
...............................................
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
 

FriendlyGhost

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم رميده شد و غافلم منه درويش
كه آن شكاري سرگشته را چه آمد پيش
چوبيد بر سر ايمان خويش ميلرزم
كه دل به دست كمان ابروييست كافر كيش
:gol:
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شراب تلخ ميخواهم كه مرد افكن بود زورش
كه تايك دم بياسايم ز دنيا و شر وشورش
 
  • Like
واکنش ها: elva

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یارت نکند به مهر تمکین ای دل
او نیست حریف، مهره بر چین ای دل

از یار سخن مگوی چندین ای دل
خیز از سر او خموش بنشین ای دل
 

elva

عضو جدید
لبش می بوسم و در میکشم می
به آب زندگانی برده ام پی

نه رازش می توان گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شب تهي از مهتاب
شب تهي از اختر
ابر خاكستري بي باران پوشانده
آسمان را يكسر
 
  • Like
واکنش ها: elva

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم

یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا