آن كه به بحر ميدهد صبر نشستن ابد
شوق سياحت و سفر همره رود ميكند
دل به غمي فروختم ، پايه و مايه سوختم
شاد زيان خريده اي كاين همه سود ميكند
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
گر کسی بر نا کسی بالا نشیند فخر نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است