مگر کفاره ی آزادی و آزادگی ها بودمن به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
که اعصابم غل و زنجیر گشت و صبر، زندانم
به بحرانی که کردم آتشم شد از عرق خاموش
خوشا آن آتشین تبها که دلکش بود هذیانم
مگر کفاره ی آزادی و آزادگی ها بودمن به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
مگر کفاره ی آزادی و آزادگی ها بود
که اعصابم غل و زنجیر گشت و صبر، زندانم
به بحرانی که کردم آتشم شد از عرق خاموش
خوشا آن آتشین تبها که دلکش بود هذیانم
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسمتا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
دنيا ديدی و هر چه ديدی هيچ است
و آن نيز که گفتی و شنيدی هيچ است
سـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ است
و آن نيز که در خانه خزيدی هيچ است
تو ز اول سست کردی پایه را
سود اندک بود اندک مایه را
دریاب که از روح جدا خواهی شد
در پرده اسـرار نهان خواهی شد[/quote
در طريق عشق بازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
رشكت آمد ناز و نوش گل درآغوش بهار
اي گشوده دست يغماي خزان، اكنون ببين!
سايه! ديگر كار چشم و دل گذشت از اشك و آه
تيغ هجران است اينجا، موج موج خون ببين
ناز نوشخند صبح اگر توراسترشكت آمد ناز و نوش گل درآغوش بهار
اي گشوده دست يغماي خزان، اكنون ببين!
سايه! ديگر كار چشم و دل گذشت از اشك و آه
تيغ هجران است اينجا، موج موج خون ببين
تو عمر خواه و صبوري که چرخ شعبده بازناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
مرسی بچه ها من بازم تشکر ندارمتو عمر خواه و صبوري که چرخ شعبده باز
هزار بازي از اين طرفهتر برانگيزد
نازنین تر ز قدت در چمن ناز نرستمرسی بچه ها من بازم تشکر ندارم
دماغم زمیخانه بوئی شنید
حذرکن که دیوانه هوئی شنید
مغنی نوای طرب ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن
دل مـن بـه عشق تـو مينهد، قـدم وفا بـره طلـبنازنین تر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
مرسی بچه ها من تشکر ندارم
دل مـن بـه عشق تـو مينهد، قـدم وفا بـره طلـب
فلئن سعي فبه سعي، و لئن مشي فبه مشي
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم
همچو غواصان دم اندر سینه کشمن مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم زن دو سه پيمانه
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم زن دو سه پيمانه
مدت سی سال سودا پختهایمهر چند پیرو خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارممدت سی سال سودا پختهایم
مدت سی سال دیگر سوختیم
عاقبت چون شمع رویش شعله زد
راست چون پروانهیی پر سوختیم
ما ز یاران چشم یاری داشتیممدت سی سال سودا پختهایم
مدت سی سال دیگر سوختیم
عاقبت چون شمع رویش شعله زد
راست چون پروانهیی پر سوختیم
ما در ره عشق تو اسيران بلاييممرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
من و چون گل جامه دریدن هامرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
ماه رویا روی خوب از من متابما در ره عشق تو اسيران بلاييم
كس نيست چنين عاشق بيچاره كه ماييم
بر ما نظري كن كه در اين شهر غريبيم
بر ما كرمي كن كه در اين شهر گداييم
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پرمن و چون گل جامه دریدن ها
تو و می چون لاله کشیدن ها
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شویماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میبینی صواب
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |