Mehr noosh
عضو جدید
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
تو کز محنت دیگران بی غمیتا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت
از گل شنیدم بویِ او،مستانه رفتم سویِ اویار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت
من مست می عشقمهرجا که نظر کنم تویی لیک
در تور قم و نشان نگنجد
از گل شنیدم بویِ او ،مستانه رفتم سویِ اویار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
دانی که را سزد صفت پاکی؟هرجا که نظر کنم تویی لیک
در تور قم و نشان نگنجد
من مست و تو دیوانهاز گل شنیدم بویِ او ،مستانه رفتم سویِ او
تا چون غبارِ کویِ او ،در کویِ جان منزل کنم
دل را مجال نیست که از ذوق دم زنددانی که را سزد صفت پاکی؟
ان کو وجود پاک نیالاید...
دل با من و جان بی تو،نسپاری و بسپارمدرين سراي بي كسي كسي به در نميزند
ز دشت پر ملال ما پرنده پر نميزند
دوست آن است که گیرد دست دوستیک نفر اسممو صدا کرد
تو بودی یا جیرجیرک آواز می خوند؟
جیرجیرک آواز می خوند
من اگر بنشینمياسمن ها،نسترن ها
من تو را با هر چه هستی
دوست دارم می پرستم
منم در عشق بی برگی که اندر باغ عشق او
چو کل پاره کنم جامه ز سودای گلستانش
هر دم از این باب بری می رسد...تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
یک عمر به خوشدلی گذارم یا نه
داند او از حال زارم ولی، از دل بی کس من یادی نیست
لعل گلرنگ تو را ساغر و می منزل بود...هزاران بار منعش كردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا، دل
نهم سر بر سر پیمانت ای دوستدگر گفت کای شهریار جوان
بخفتی و بیدار بودت روان
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |