مشاعرۀ سنّتی

[*ABER*]

مثل من ، باغچہ ے خانہ هم از دورےِ تـو
بس ڪه غم خورده و لاغر شده ، گلدان شده است

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟!

 

[*zahedan]

تو فنجان نگاهت را پر از شیر و شکـــــر ڪن
تا ڪمی شیرین شود این بیت تلخ و بغض تکرارے

 

[حميدرن]

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم

 

[JASMIN.S]

ما را خراب و زیر و زبر میکنی
مکن....

 

[anise b]

ما را خراب و زیر و زبر میکنی
مکن....

یاسی هلو
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا

 

[old eng]

یاسی هلو
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند

 

[JASMIN.S]

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند

در سفر هوای تو بی خبرم ز جان تو
نیک مبارک آمدست این سفرم به جان تو

 

[*ABER*]

در سفر هوای تو بی خبرم ز جان تو
نیک مبارک آمدست این سفرم به جان تو

وه چه شود اگر شبی
بر لب من نهی لبی
تا به لب تو بسپرم
جان به لب رسیده را...

 

[majid.rk]

وه چه شود اگر شبی
بر لب من نهی لبی
تا به لب تو بسپرم
جان به لب رسیده را...

این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت
هر کجا بخت خوش افتاد همان جاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت....!

 

[*ABER*]

این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت
هر کجا بخت خوش افتاد همان جاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت....!

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود...

 

[*zahedan]

دلا امشب هواي شب نشيني با قلم دارم
هواي جرعه اي از شعرهاي تازه دم دارم
من امشب از رديف و وزن و از مصراع بيزارم
ميان دفتر شعرم ، فقط يك عشق كم دارم

 

[*ABER*]

مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زه آه شرر بار این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن...

 

[*zahedan]

نگاهت با نگاهم گفت آن شب
كه بي عشق تو ...من
تنهاترينم

چنان در دام مهرت
گير ماندم
كه نتوانم زبندت پَر بگيرم

مرا اُميدديدار تو .. دنياست

بيا
كز شوق ديدارت
بميرم

 

[old eng]

نگاهت با نگاهم گفت آن شب
كه بي عشق تو ...من
تنهاترينم

چنان در دام مهرت
گير ماندم
كه نتوانم زبندت پَر بگيرم

مرا اُميدديدار تو .. دنياست

بيا
كز شوق ديدارت
بميرم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
نمیدونم درست گفتم یانه. این بود تو ذهنم.

 

[JASMIN.S]

من که بیدارم از جدایی توست
تو چرایی به نیمه شب بیدار

"رهی معیری"

 

[*zahedan]

رقص موهای تو در باد مرا خواهد کُشت.
بــرگ ها اول پاییز به "مویی" بند اند...

 

[حميدرن]

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

در این بازار عطاران مرو هرسو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین در دکان شکر دارد

 

[*ABER*]

درون آینه غیر از خودت چه میبینی؟
تو هم شبیه منی هیچ کس کنارت نیست...

 

[حميدرن]

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم


​

می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم


​

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم


​

تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم



​

*مولانا *​

 

[*ABER*]

ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت تا راهبر نباشد...

 

[حميدرن]

دشمن دانا بلندت می کند
بر زمینت می زند نادان دوست

 

[JASMIN.S]

ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم

وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی

 

[حميدرن]

یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز

 

[*zahedan]

... ز ڪدام ره رسیدی؟ ز ڪدام دَر گذشتی؟
... ڪه ندیده، دیده ناگہ بہ درون دل فتادے؟

 

[حميدرن]

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

[*ABER*]

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد

 

[حميدرن]

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل

 

[*zahedan]

... لبـم ترک ترک شده و بوسه ، چاره ی دَردم
.. .شکسته کوزه و جز تو ،کوزه گر نمی خواهم

 

[حميدرن]

من چه گويم كه ترا نازكي طبع لطيف
تا به حدي است كه آهسته دعا نتوان كرد

 

[*ABER*]

دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی؟