مشاعرۀ سنّتی

elahe .

کاربر فعال
در چشم من آمد آن سهی سرو بلند
بربود دلم ز دست و در پای افکند
این دیدهٔ شوخ می‌برد دل به کمند
خواهی که به کس دل ندهی دیده ببند
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
درد عشقی کشیدم ک مپرس
زهر هجری چشیدم ک مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدم ک مپرس...
 

elahe .

کاربر فعال
درد عشقی کشیدم ک مپرس
زهر هجری چشیدم ک مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدم ک مپرس...
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد​
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود​
حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین​
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود​

 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد​
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود​
حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین​
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود​


در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
به این امید دهم جان که خاک کوی تو باشم....
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
 

elahe .

کاربر فعال
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،
معلوم نشد که در طَرَبخانهٔ خاک
نقّاشِ ازل بهرِ چه آراست مرا؟

 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
تویی شبیه حضوری که نیست ، اما هست
منم شبیه خیالی که با تو کاری نیست

چهار فصل سکوتم ! در انتظار بهار
شبیه چشمه چشمان تو بهاری نیست...
:gol:
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آن زني كه ترا ، در خيال مي بينم
شكوه ِ عاشقي يت، در وصال مي بينم
در آن دمي كه خيالم، به آرزوي تو رفت
تو را به سلسه اوج ِ جبال مي بينم

 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مشکل خویش بر پیر معان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما می کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
وندر آن آینه صدگونه تماشا می کرد

دام یک عالمٖ تعلق ‌گشت حیرانی مرا
عاقبت‌کرد این در واکرده زندانی مرا
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند


الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند


ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترا توش هنر می باید اندوخت
حدیث زندگی می باید آموخت
بباید هر دو پا محکم نهادن
از ان پس فکر بر پای ایستادن

پروین اعتصامی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوشتم درد و بعدش چند نقطه...
و
آهی سرد و بعدش چند نقطه...

برای آخرین بار آمد آنروز
گلی آورد و بعدش چند نقطه...

بدو گفتم کجا حالا که زود است
نرو برگرد و بعدش چند نقطه...

و وقتی
دور شد یک لحظه برگشت
نگاهی کرد و بعدش چند نقطه ...

 

majid.rk

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نوشتم درد و بعدش چند نقطه...
و
آهی سرد و بعدش چند نقطه...

برای آخرین بار آمد آنروز
گلی آورد و بعدش چند نقطه...

بدو گفتم کجا حالا که زود است
نرو برگرد و بعدش چند نقطه...

و وقتی
دور شد یک لحظه برگشت
نگاهی کرد و بعدش چند نقطه ...


همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا