مشاعرۀ سنّتی

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است


تنها دل من ، عاشق رسوای تو باشد ............................. برگوی که جانا چه تمنای تو باشد

فی البداهه از خودم ( ساعت 03:33 بامداد یکشنبه 94/11/18)
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند>>><<<دل غمدیدۀ ما بود که هم برغم زد

در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت
گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار
بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت
گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار
بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت

تا دل به بوی زلف تو شد مست و زد گره
دیگر خیال و فکرت تنها شدن نداشت

فی البداهه از خودم مطابق با وزن ، قافیه و ردیف شعر شما)
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا دل به بوی زلف تو شد مست و زد گره
دیگر خیال و فکرت تنها شدن نداشت

فی البداهه از خودم مطابق با وزن ، قافیه و ردیف شعر شما)

تامل کنان در خطا و ثواب
به از ژاژ خایان حاضر جواب

"سعدی"

 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تامل کنان در خطا و ثواب
به از ژاژ خایان حاضر جواب

"سعدی"


بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود..
دیده ی عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود..
دیده ی عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود

دل شاه زان در پر اندیشه شد / سرش را غم و درد هم پیشه شد
بد اندیشه و گردش روزگار / همی بر بدی بودش آموزگار
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل شاه زان در پر اندیشه شد / سرش را غم و درد هم پیشه شد
بد اندیشه و گردش روزگار / همی بر بدی بودش آموزگار


راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را



"حافظ"
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ازو ماند کیخسرو اندر شگفت / چو بنهاد جام آفرین برگرفت
بران کو چنان پهلوان آفرید / کسی این شگفتی به گیتی ندید

در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
این درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
این درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

منم گفت شیر اوژن و گردگیر / که گاهی کمند افکنم گاه تیر
هم اکنون تو را همچو کاموس گرد / بدیده همی خاک باید سپرد
بدو گفت چنگش که نام تو چیست / نژادت کدامست و نام تو چیست
بدان تا بدانم که روز نبرد / کرا ریختم خون چو برخاست گرد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا