دراین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پرملال غم پرنده پر نمیزند
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را ........................ دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دراین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پرملال غم پرنده پر نمیزند
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع>>><<<شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفتدل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را ........................ دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع>>><<<شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن .............................. که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاجافشای راز خلوتیان خواست کرد شمع>>><<<شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت
جهان را نیست کاری جز دو رنگیتویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
یا رب، در خلق تکیه گاهم نکنیجهان را نیست کاری جز دو رنگی
گهی رو می نماید گه به زنگی
یارب سببی ساز که یارم به سلامت>>><<<باز آیدو برهاندم از بند ملالتیا رب، در خلق تکیه گاهم نکنی
محتاج گدا و پادشاهم نکنی
موی سیهم سپید کردی به کرم
با موی سپید رو سیاهم نکنی
از دیوان ابوسعید ابولخیر
یارب سببی ساز که یارم به سلامت>>><<<باز آیدو برهاندم از بند ملالت
تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گردد
چو یک دم با تو باشم دل از هر غم رها گردد
در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل
گفت خاموش که او طفل دبستان من است
نیست دلداری که دلداری کندتو اندر نبردی و ما پر ز درد / جوانان و کی زادگان زیر گرد
برین تخمه این ننگ تا جاودان / بماند ز کردار نابخردان
نیست دلداری که دلداری کند
نیست غم خواری که غم خواری کند
گر یاران بسیارند هر طرف
نیست یاری تا مرا یاری کند
دوش ، از دل شـوریده سـراغی نگرفتی
بر سینه ، غمی هشتی و داغی نگرفتی
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنـــین میانه ی میدانم آرزوست
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است>>><<<جانا مگر این قاعده در شهر شما نیستتیر غمت نشانه دل زار من گرقت .............................. آباد گشت این دل و بازار من ، گرفت
از خودم
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است>>><<<جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
دی میشد وگفتم صنما عهد به جای آر>>><<<گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
من به دنبال دل گمشدهاي ميگردم
يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد
تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند
برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
افسوس كه نامه جواني طي شد
و آن تازه بهار زندگاني دي شد
وآن مرغطرب كه نام او بود شباب
فرياد ندانم كي آمدوكي شد
دل هوس سبزه و صحرا ندارد .............................. میل به گلگشت و تماشا ندارد
در آن تیرگی رستم او را بدید / سبک، تیغ تیز از میان برکشید
بغرید بر سان ابر بهار / زمین کرد بر آتش کارزار
بدان اژدها گفت: بر گوی نام / کز این پس نبینی تو گیتی به کام
نشاید که بی نام، بر دست من / روانت بر آید ز تاریک تن
تابه غایت ره میخانه نمیدانستم>>><<<ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد
ناله به دل شد گره، راه نیستان کجاست؟
سینه به من شد قفس،طرف بیابان کجاست؟
تابه غایت ره میخانه نمیدانستم>>><<<ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد
دگر باره اکوان بدو باز خورد / نگشتی بدو گفت سیر از نبرد
برستی ز دریا و چنگ نهنگ / به دشت آمدی باز پیچان به جنگ
تهمتن چو بشنید گفتار دیو / برآورد چون شیر جنگی غریو
ز فتراک بگشاد پیچان کمند / بیفگند و آمد میانش به بند
بپیچید بر زین و گرز گران / برآهیخت چون پتک آهنگران
بزد بر سر دیو چون پیل مست / سر و مغزش از گرز او گشت پست
تو ای جان و دل من هستی من .............................. تو ای در شام غم ها مستی من
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد
مریم که از خواب پا میشه مثل طلبکارا میشه!دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد روی تو بر آب. میزدم
میازار دلی را که تو جانش باشیدیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد روی تو بر آب. میزدم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |