مشاعرۀ سنّتی

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم

تو دانی با دل غمخور شبت خوش باد من رفتم


- سنایی




میان سپه نیم فرسنگ بود / ستاره نظاره بر آن جنگ بود
چو پولادوند و تهمتن به هم / برآویختند آن دو شیر دژم
همی دست سودند یک با دگر / گرفته دو جنگی دوال کمر
چو شیده بر و یال رستم بدید / یکی باد سرد از جگر برکشید
پدر را چنین گفت کین زورمند / که خوانی ورا رستم دیوبند
بدین برز بالا و این دست برد / به خاک اندر آرد سر دیو گرد
نبینی ز گردان ما جز گریز / مکن خیره با چرخ گردان ستیز
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میان سپه نیم فرسنگ بود / ستاره نظاره بر آن جنگ بود
چو پولادوند و تهمتن به هم / برآویختند آن دو شیر دژم
همی دست سودند یک با دگر / گرفته دو جنگی دوال کمر
چو شیده بر و یال رستم بدید / یکی باد سرد از جگر برکشید
پدر را چنین گفت کین زورمند / که خوانی ورا رستم دیوبند
بدین برز بالا و این دست برد / به خاک اندر آرد سر دیو گرد
نبینی ز گردان ما جز گریز / مکن خیره با چرخ گردان ستیز


زیبا شود به كارگِه عشق كار من
هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیبا شود به كارگِه عشق كار من
هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را
آنکس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت
من راست گفتم که برای تو زنده ام
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو


حافظ
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

حافظ
و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
رونوشتِ روز ها را روی ِهم سنجاق کردم
شنبه هایِ بی پناهی، جمعه هایِ بی قراری

قیصر امین پور
*يكی را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميكنم شايد
بخواند از نگاه من
كه او را دوست مي دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند*

*به برگ گل نوشتم من
تو را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف كودكی آويخت تا او را بخنداند*
*به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به كوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست می دارم
ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزيد
يكی ابر سيه آمد كه روی ماه تابان را بپوشانيد*
*صبا را ديدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست مي دارم
ولی افسوس و صد افسوس
ز ابر تيره برقی جست
كه قاصد را ميان ره بسوزانيد
كنون وامانده از هر جا
دگر با خود كنم نجوا
يكی را دوست مي دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند*

 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

من درد تو را ز دست اسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

من آخرين مسافرم تو و اين خيابون بلند
دير اومدم که زود برم دل به صداي من نبند
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا شعر ننویس یا حذفش نکن
تا بی کی آمدن ما را تماشا میکنی؟؟؟ :|

يار بيگانه مشو تا نبري ازخويشم
غم اغيار مخور تا نكني نا شادم
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم
ناز بنياد مكن تا نكني بنيادم

 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز

يار بيگانه مشو تا نبري ازخويشم
غم اغيار مخور تا نكني نا شادم
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم
ناز بنياد مكن تا نكني بنيادم

ما و مجنون همسفربودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم
گوش کن ما خروش و خشم تو را
همچنان کوه بازتاب شدیم
ما و مجنون همسفربودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
ما و مجنون درس عشق از يك طبيب آموختيم
او به ظاهر گشت عاشق ما به معنا سوختيم
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ما و مجنون درس عشق از يك طبيب آموختيم
او به ظاهر گشت عاشق ما به معنا سوختيم


ما که ای زندگی به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم
دیگر از جان ما چه می خواهی ؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما که ای زندگی به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم
دیگر از جان ما چه می خواهی ؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم
میرسد روزی که از من هم نماند غیر یاد
ان زمان بر تربتم گویی که ها یادش بخیر
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا