آرزوخانوم
عضو جدید
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير
شاهانه، ماجراي گناه گدا بگو
![]()
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير
شاهانه، ماجراي گناه گدا بگو
![]()
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادیلبش بر روی لبــــــهایم هوس ریــــــخت
ز انــــــدوه دل دیــــــوانه رستم
فرو خــــــواندم به گوشش قــــــصه ی عشق
تــــــو را میخواهم ای جــــــانــــــانه ی من
تــــــو را میخواهم ای آغوش جــــــان بــــــخش
تــــــو را ، ای عاشق دیــــــــــــوانه ی من
تا چند "ت" مي دهي در شعـــــــر
رحم بنما تو بر چو مني به مهــــــر
گمان بري که ما نيز چون شاعران
داشته باشيم گنجينه اي ازشعــــــر
![]()
فاضل هم از دستت شاكي ميشه آخر
ساقي و مطرب و مي جمله مهياست ولي
عيش بي يار مهيا نشود يار کجاست ؟؟؟؟
![]()
هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير
شاهانه، ماجراي گناه گدا بگو
![]()
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدمتو رو سوگند به جام مِي و ساز
به دوچشم سيه و عشوه و ناز
کمي از شادي و لبخند بگو
از شکر از عسل و قند بگو
![]()
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه...
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه
اي منتظرغمگين مباش خوش روزگاري مي رسدوصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
اي منتظرغمگين مباش خوش روزگاري مي رسد
يا درد وغم کم مي شود ياغمگساري مي رسد
اي منتظر غمگين مباش قدري تحمل مي بايدت
اين کشتي طوفان زده روزي کناري مي رسد
![]()
تو که از یار نشان میطلبی ،یار کجاست؟
همه یارند ولی یار وفا دار کجاست؟!
![]()
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي انکه وعده باشه ، چشم انتظار بوده
![]()
راستی و صداقتت مرا کشت
اخرین ت مونده تو مشت
ببخشید ،حق با شماست ، چون خودم از شعراش لذت میبرم گفتم شاید شمام دوست داشته باشید
دیگه نمیزارم![]()
همه میپرسند:
چیست در زمزمۀ مبهم آب؟
چیست در همهمۀ دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند،
که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟
لا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار
رها از عالم خاکی به ور از هر چه ناپاکیلا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار
لا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار
[FONT="]رنج بیعشقی و تنهایی و بیمهری یار [/FONT]لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پي ديدن او دادن جان کار من است
![]()
رها از عالم خاکی به ور از هر چه ناپاکی
و همچون عاشقی شیدا به دنبال تو می گردم
تو امدی و ندانم مرا کجا بردی
غزل سرودی و مرا به ناکجا بردی
تمام گنج وجودم اتش گرفت بی تو
تو امدی ومرا تا خدا بردی
اگر شود وصالت میانمان بر پا
بدان که مرا تا خود بهشت بردی
![]()
تو امدی و ندانم مرا کجا بردی
غزل سرودی و مرا به ناکجا بردی
تمام گنج وجودم اتش گرفت بی تو
تو امدی ومرا تا خدا بردی
اگر شود وصالت میانمان بر پا
بدان که مرا تا خود بهشت بردی
![]()
توگر ز حرف من شديد آزرده دل
از براي نغز بود، نه حرف دل
![]()
نه، خيلي هم قشنگه شعراش و هم تكراري نيست
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي انکه وعده باشه ، چشم انتظار بوده
![]()
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته استمن پرستوي خزان ديده و خاموش تو ام
حسرتي گر به دلم هست همان دوري توست
![]()
يا بکش يا دانه ده يا از قفس آزاد کن
تا به کي جان کندن ما را تماشا مي کني ؟
![]()
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی راشاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
دل ندارد تاب ديدنِ ، اشك را ، بر ديده اي
من چه خوشحالم نشاندم خنده اي برچهره اي
![]()
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |