تورا من چشم در راهمدر برج روح تو ،
کز پای بست روی به ویرانی است .
خط شکست ها ؟
نه که هر سطرش ،
طومار قصه های پریشانی است .
شباهنگام
كه ميگيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي ...
تورا من چشم در راهمدر برج روح تو ،
کز پای بست روی به ویرانی است .
خط شکست ها ؟
نه که هر سطرش ،
طومار قصه های پریشانی است .
تورا من چشم در راهم
شباهنگام
كه ميگيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي ...

یک استكان ديگروچنداستكان آنوقت
انگارميچرخيدهي دورسرم عالم
كمكم وجودم گرم ميشدگرم ميشدگرم ...
آنوقت دستم راكشيدي روبه خودكمكم
ببخشید تشکر نداشتم فعلا با اجازه![]()
مي تراود مهتاب مي درخشد شب تاب مانده پاي آبله از راه دراز بر دم دهكده مردي تنها كوله بارش بر دوش دست او بر در،مي گويد با خود: غم اين خفته ي چند خواب در چشم ترم مي شكند.
موردي نداره؛-) خدانگهدار
در این فکرم که ایا در وصالت هست امیدی؟!
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند

در این فکرم که ایا در وصالت هست امیدی؟!
اگر نومید شوم من در فراقت سخت میمیرم!
بداهه!![]()
من در هوای عاشقی ،غمگین و دلگیرم
صدها غزل بر لب ، ولی ، دلشوره می گیرم ..
![]()
من به رسمي که ظريفان همه عشقش نامندبا تو مي مانم و با جور تو سر خواهم کرد
دل به دلداران سپردن کارهر دلدار نيست
من به تو جان مي سپارم دل که قابل دار نيست
![]()

من به رسمي که ظريفان همه عشقش نامندبا تو مي مانم و با جور تو سر خواهم کرد

سلام دوستان
تو رفته ای که بی من ، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو ، شبها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
سلام به همه دوستان
مثل اناری که از درخت بیفتد
در هیجان رسیدن به کمالم
هر رگ من رد یک ترک به تنم شد
منتظر یک اشاره است سفالم
بیشه شیران شرزه بود دو چشمش
کاش به سویش نرفته بود غزالم
هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از که بنالم
فاضل نظری
سلام دوستان
تو رفته ای که بی من ، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو ، شبها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
سلام به همه دوستان
مثل اناری که از درخت بیفتد
در هیجان رسیدن به کمالم
هر رگ من رد یک ترک به تنم شد
منتظر یک اشاره است سفالم
بیشه شیران شرزه بود دو چشمش
کاش به سویش نرفته بود غزالم
هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از که بنالم
فاضل نظری
محبـت چشمه ايست از جنس نـور
هـم ارادت هـم سـلام از راه دور
مرحبا بر شعر تو اي دوست عزيز
مرحبا برحس واين شوق وغريز
![]()
سلام به همگي دوستان
رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله اي نيست
تورا گم ميکنم هر روز و پيدا ميکنم هر شب
بدين سان خواب ها را با تو زيبا ميکنم هر شب
![]()
بکمند سر زلف تو من افتادم و بس
تورا گم ميکنم هر روز و پيدا ميکنم هر شب
بدين سان خواب ها را با تو زيبا ميکنم هر شب
![]()

انکه میگفت منم بهر تو غمخوار ترین

بکمند سر زلف تو من افتادم و بس
که به هر حلقه زلف تو گرفتاری هست...
با سلام.![]()
علیک سلام
من مات که با این همه تعجلیل چه باید
پاسخ بدهم ؟ پیک به تاخیر رسیده
نه بال و پری با من ازآن روح پرنده
نه جاذبه ای با من از این جسم تکیده
مرحبا بر شعر تو اي دوست عزيز
مرحبا برحس واين شوق وغريز
![]()
سلام به همگي دوستان
انکه میگفت منم بهر تو غمخوار ترین
چه دل ازار ترین شد چه دل آزار ترین![]()
تو مرا فریاد کن ای هم نفس
این منم آواره ی فریاد تو
این فضا با بوی تو آغشته است
آسمانم پر شده از یاد تو ..
![]()
سلام ..خوش اومدي
همین که نعش درختی به باغ می افتد
بهانه باز به دست اجاق می اقتد
حکایت من و دنیا یتان حکایت آن
پرنده ایست که به باتلاق می افتد
عجب عدالت تلخی که شادمانی ها
فقط برای شما اتفاق می افتد
فاضل نظری
مرحبا برشما
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
فاضل نظری
دوستان ببخشید من یکم دیر جواب میدم.
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه تو
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
تقدیر نه در رمل نه در کاسه چینی ست
آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست
ما هرچه دویدیم به جایی نرسیدیم
ای باد سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق زمینی ست
فاضل نظری
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تارتو مرا فریاد کن ای هم نفس
این منم آواره ی فریاد تو
این فضا با بوی تو آغشته است
آسمانم پر شده از یاد تو ..
![]()
سلام ..خوش اومدي
تو کز مهنت دیگران بی غمیراحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده ست
در پیله ی ابریشمش پروانه مرده ست
در تنگ، دیگر شور دریا غوطه ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده ست
یک عمر زیر پا، لگد کردند او را
اکنون که می گیرند روی شانه مرده ست
گنجشک ها! از شانه هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده ست
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده ست
فاضل نظری
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به اواز مرا
ممنونم
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |