مشاعرۀ سنّتی

آرزوخانوم

عضو جدید

هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير
شاهانه، ماجراي گناه گدا بگو
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار

کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

تو رو سوگند به جام مِي و ساز
به دوچشم سيه و عشوه و ناز
کمي از شادي و لبخند بگو
از شکر از عسل و قند بگو

 

آرزوخانوم

عضو جدید
لبش بر روی لبــــــهایم هوس ریــــــخت
ز انــــــدوه دل دیــــــوانه رستم
فرو خــــــواندم به گوشش قــــــصه ی عشق
تــــــو را میخواهم ای جــــــانــــــانه ی من
تــــــو را میخواهم ای آغوش جــــــان بــــــخش
تــــــو را ، ای عاشق دیــــــــــــوانه ی من
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته​ای یعنی چه...
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته​ای یعنی چه
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تا چند "ت" مي دهي در شعـــــــر


رحم بنما تو بر چو مني به مهــــــر


گمان بري که ما نيز چون شاعران

داشته باشيم گنجينه اي ازشعــــــر

فاضل هم از دستت شاكي ميشه آخر:redface:


راستی و صداقتت مرا کشت
اخرین ت مونده تو مشت

ببخشید ،حق با شماست ، چون خودم از شعراش لذت میبرم گفتم شاید شمام دوست داشته باشید
دیگه نمیزارم :redface:
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته​ای یعنی چه...
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته​ای یعنی چه

[FONT=&quot]هرطور دلم می‌خواست آینده جلو می‌رفت[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]هر شعبده‌ای دستش رو می‌شد و لو می‌رفت[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]صد مرتبه می‌کشتند،یک‌بار نمی‌مردم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]حالم که به هم می‌ریخت جز حرص نمی‌خوردم[/FONT]
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار

کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
اي منتظرغمگين مباش خوش روزگاري مي رسد
يا درد وغم کم مي شود ياغمگساري مي رسد
اي منتظر غمگين مباش قدري تحمل مي بايدت
اين کشتي طوفان زده روزي کناري مي رسد

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي منتظرغمگين مباش خوش روزگاري مي رسد
يا درد وغم کم مي شود ياغمگساري مي رسد
اي منتظر غمگين مباش قدري تحمل مي بايدت
اين کشتي طوفان زده روزي کناري مي رسد


[FONT=&quot]ديدند که در خلوت خود ، مي ميخوريم[/FONT]
[FONT=&quot]شلاق تشر زدند و ما ، هي خورديم[/FONT]
[FONT=&quot]داديم تعهد که به مي ، لب نزنيم[/FONT]
[FONT=&quot]ديگر پس از آن هميشه ، با ني خورديم[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي انکه وعده باشه ،
چشم انتظار بوده


[FONT=&quot]همه می‌پرسند:[/FONT]
[FONT=&quot]چیست در زمزمۀ مبهم آب؟[/FONT]
[FONT=&quot]چیست در همهمۀ دلکش برگ؟[/FONT]
[FONT=&quot]چیست در بازی آن ابر سپید،[/FONT]
[FONT=&quot]روی این آبی آرام بلند،[/FONT]
[FONT=&quot]که تو را می‌برد این‌گونه به ژرفای خیال؟[/FONT]
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی و صداقتت مرا کشت
اخرین ت مونده تو مشت

ببخشید ،حق با شماست ، چون خودم از شعراش لذت میبرم گفتم شاید شمام دوست داشته باشید
دیگه نمیزارم :redface:

توگر ز حرف من شديد آزرده دل
از براي نغز بود، نه حرف دل


نه، خيلي هم قشنگه شعراش و هم تكراري نيست
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه می‌پرسند:
چیست در زمزمۀ مبهم آب؟
چیست در همهمۀ دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند،
که تو را می‌برد این‌گونه به ژرفای خیال؟

لا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پي ديدن او دادن جان کار من است

تو امدی و ندانم مرا کجا بردی
غزل سرودی و مرا به ناکجا بردی
تمام گنج وجودم اتش گرفت بی تو
تو امدی ومرا تا خدا بردی
اگر شود وصالت میانمان بر پا
بدان که مرا تا خود بهشت بردی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو امدی و ندانم مرا کجا بردی
غزل سرودی و مرا به ناکجا بردی
تمام گنج وجودم اتش گرفت بی تو
تو امدی ومرا تا خدا بردی
اگر شود وصالت میانمان بر پا
بدان که مرا تا خود بهشت بردی

[FONT=&quot] یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت[/FONT]
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو امدی و ندانم مرا کجا بردی
غزل سرودی و مرا به ناکجا بردی
تمام گنج وجودم اتش گرفت بی تو
تو امدی ومرا تا خدا بردی
اگر شود وصالت میانمان بر پا
بدان که مرا تا خود بهشت بردی

يا بکش يا دانه ده يا از قفس آزاد کن
تا به کي جان کندن ما را تماشا مي کني ؟
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توگر ز حرف من شديد آزرده دل
از براي نغز بود، نه حرف دل


نه، خيلي هم قشنگه شعراش و هم تكراري نيست

سخن دل بود از دل برون شد
ازرده خاطر نیم حالا که چون شد


دقیقا برای تکراری نبودن و اشنایی با شعرای معاصر نوشتم
پس پشت سر هم از اشعار ایشون استفاده نمیکنم تا خستتون نکنه
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يا بکش يا دانه ده يا از قفس آزاد کن
تا به کي جان کندن ما را تماشا مي کني ؟

[FONT=&quot]یک نفر هست که از پنجره‌ها[/FONT]
[FONT=&quot]نرم و آهسته مرا می‌خواند[/FONT]
[FONT=&quot]گرمی لهجه بارانی او[/FONT]
[FONT=&quot]تا ابد توی دلم می‌ماند[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است

عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد

[FONT=&quot]دور از یارم خون می بارم[/FONT]
[FONT=&quot]فتادم از پا به ناتوانی...[/FONT]
[FONT=&quot]اسیر عشقم چنان که دانی[/FONT]
[FONT=&quot]رهایی از غم نمی توانم ...[/FONT]
[FONT=&quot]توچاره ای کن که[/FONT]
[FONT=&quot]می توانی[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل ندارد تاب ديدنِ ، اشك را ، بر ديده اي
من چه خوشحالم نشاندم
خنده اي برچهره اي


[FONT=&quot]یک نفر هست که در پرده شب[/FONT]
[FONT=&quot]طرح لبخند سپیدش پیداست‌[/FONT]
[FONT=&quot]مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌[/FONT]
[FONT=&quot]پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا