دارد به جانم لرز می افتد رفیق انگار پاییزمیاد باد آن كه ز ما وقت سفر یاد نكرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نكرد
دارم شبیه برگهای زرد و خشک از شاخه میریزم
دارد به جانم لرز می افتد رفیق انگار پاییزمیاد باد آن كه ز ما وقت سفر یاد نكرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نكرد
من الفبا می نویسم حرف تو پیدا نمی شهدارد به جانم لرز می افتد رفیق انگار پاییزم
دارم شبیه برگهای زرد و خشک از شاخه میریزم
من الفبا می نویسم حرف تو پیدا نمی شه
مثه موج و خط ساحل سرنوشتم اینه لابد
دارد به جانم لرز می افتد رفیق انگار پاییزم
دارم شبیه برگهای زرد و خشک از شاخه میریزم
تو را نادیدن ما غم نباشد .................... که در خیلت بِه از ما کم نباشدما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما در عدم ماست
تو را نادیدن ما غم نباشد .................... که در خیلت بِه از ما کم نباشد
سلام عیدتون مبارک
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بر روی تو ای سرو گل اندام حرام است
[FONT="]یک روز دم غروب خواهی آمد[/FONT]در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
عید دوستان مبارک و شب همه خوش![]()
سلام.عید شما هم مبارک
تا کی به تمنای وصال تو یگانه ................................... اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هیچ قفلی را نیست در بازار امکان بی کلید
بستگی ها را گشایش از در یزدان طلب
بنده همان بِه که ز تقصیر خویش ................................ عذر به درگاه خدا آورد
خخخخخخدقت کنید زیاد به سمت " د " نره : )
در اين بازار گر سوديست با درويش خرسندست
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
خخخخخخ
یکی روبهی دید بی دست و پای ............................ فرو ماند در لطف و صنع خدای
یافتم روشندلی، از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب
بر من از خوی تو هر چند که بیداد رود ..................... چون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود
دو سر د :دی
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
اینم دو سر "د" خخخخخخخخخخ
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند .............................. واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند

دلی کز مهرت آثاری ندارد ............................ چو شاخی هست کاو باری ندارد

در اين دنيا كسي بي غم نباشد
اگر باشد بني آدم نباشد
در این چمن نظری کن به زعفران رویان
که روی زرد و دل درد داغ آن سیماست
- مولوی
در این چمن نظری کن به زعفران رویان
که روی زرد و دل درد داغ آن سیماست
- مولوی
دل از من برد و روی از من نهان کرد ................................. خدا را با که این بازی توان کرد

بفرما اینم کپی نشدهترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
یه بیت گرفتین دستتون همه جا کپی کردین
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
بفرما اینم کپی نشده
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند ............................ نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد
دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد
تا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شد
- صائب تبریزی
دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد
تا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شد
- صائب تبریزی

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد .......................... عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

ممنون، از رو دست شما تقلب زدم
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غم دیده ما بود که هم بر غم زد

| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |