دلا چو پیر شدی حسن و نازکی مفروش ..................................... که این معامله در عالم شباب رود

دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
دوستان ممنون از همراهیتون ،شب خوش
دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
از گریهٔ گرم دیده آتشناک است
آلوده به خون و از تماشا پاک است
از بس که شکسته ام ز بیم تو نگاه
گویی که مرا دیده پر از خاشاک است
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادممیزند مرغ دلم پر به هوای اشرف
چونکه فردوس نباشد به صفای اشرف
گویند بهشت، لیک تا دید صفاش
از شرم فکند سر بپای اشرف
ماه من تعجیل اگر دارد به رفتن ، باک نیستفاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
ماه من تعجیل اگر دارد به رفتن ، باک نیست
اری او عمر است و دارد عمر در رفتن شتاب
بر جان منت جان رهی فرمانست
فرمان تو مرا جان مرا درمانست
جز تو هر کس که باشدم یکسانست
جانست و تویی بتا تویی و جانست
بر جان منت جان رهی فرمانست
فرمان تو مرا جان مرا درمانست
جز تو هر کس که باشدم یکسانست
جانست و تویی بتا تویی و جانست
من می روم ز کوی تو و دل نمی رودتنهایی و عشق و درد، مخلوطی که...
مرگ است به زندگی چه مربوطی که...
هی غلت زدم در خود و غلتک خوردم
مشت و لگد بزرگ و کوچک خوردم
ما زنده به عشقیم فنا را نشناسیمیاس های باغ احساس مرا پرپر مکن
من در این ویرانه سرگردان دیدار توام
........................
.....................................
........................................
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردمما زنده به عشقیم فنا را نشناسیم
شایسته ی دردیم دوا را نشناسیم
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظمرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هردم
گلم مشاعره به معنای این هست که شما باید با حرف اخر شعر قبل یه شعر بگینتا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد!
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
نسیم زلف تو چون بگذر بر تربت حافظ
ز خاک کالبدش هزار لاله براید
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشدآری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
چنین گفت حافظ :
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال.....به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
اب از تو ابستن چمن و ای از تو خندان باغ ها
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایع ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
میازار موری که دانه کش استترا من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایع ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفتمن چه گویم زغم دل که تو میدانی چیست
انچه در عمق سکوت من عاشق جاریست
دور گشتی زدلم هم نفس دیروزی
از من اکنون شبحی زانچه تودیدی باقیست
![]()
من چه گویم زغم دل که تو میدانی چیست
انچه در عمق سکوت من عاشق جاریست
دور گشتی زدلم هم نفس دیروزی
از من اکنون شبحی زانچه تودیدی باقیست
![]()
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است...http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_redface.gif
تو چو رفتي خيالت مانده بر دلتیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |