مشاعرۀ سنّتی

[Sima]

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

دوش برمن زسر مهر چوپروانه بسوخت
آشنائی نه غریبست که دلسوز منست
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه ی زهد مرا آب خرابات ببرد.

 

[mehdi.chem]

دوش برمن زسر مهر چوپروانه بسوخت
آشنائی نه غریبست که دلسوز منست
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه ی زهد مرا آب خرابات ببرد.

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟

 

[Sima]

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟

نزک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع بافسانه بسوخت

 

[رجایی اشکان]

میروم از کویش اما تاب تنهائیم نیست
گرشکیبایی تو ای دل من شکیبائیم نیست.

[FONT=&quot]تنهاییِ بی‌رحمم زیر سرِ خودکار است[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]هر شعر که چاقیدم از وزنِ خودم کم شد[/FONT]

 

[رجایی اشکان]

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟

[FONT=&quot]نیابــد به جز چـاه و دار بلنــد[/FONT]
[FONT=&quot] که با دار تیرسـت و با چــاه بند[/FONT]
[FONT=&quot]دو بد خواه را زنده بر دار كرد[/FONT]
[FONT=&quot] سر شاه كش مرد بيــــــدار كـرد[/FONT]
[FONT=&quot]ز لشكـــر برفتنــــد مردان جنــگ [/FONT]
[FONT=&quot]گرفته يكى سنگ هر يك بچنگ‏[/FONT]
[FONT=&quot]بكردند بر دارشــــان سنگســــــار[/FONT]
[FONT=&quot] مبادا كسى كو كشد شــــــهريار[/FONT]
حکیم فردوسی

 

[رجایی اشکان]

نزک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع بافسانه بسوخت

[FONT=&quot]تو هجوم بی کسی های زمون[/FONT]
[FONT=&quot]قصه ی راز چشاتو بنویس[/FONT]
[FONT=&quot]قصه تنهاییامو بنویس[/FONT]
[FONT=&quot]قصه دل دادنمو بنویس[/FONT]
[FONT=&quot]بنویس رنگ چشام آبی نبود[/FONT]
[FONT=&quot]اشکای روی گونه هامو بنویس[/FONT]

 

[mehdi.chem]

تو هجوم بی کسی های زمون
قصه ی راز چشاتو بنویس
قصه تنهاییامو بنویس
قصه دل دادنمو بنویس
بنویس رنگ چشام آبی نبود
اشکای روی گونه هامو بنویس

ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست
من همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام

 

[رجایی اشکان]

ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست
من همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام

[FONT=&quot]مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد[/FONT]

 

[mehdi.chem]

مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است
اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد

دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینه
بارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام

 

[Sima]

دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینه
بارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام

ما درد خود به یاس مداوا نموده ایم
کزچاره ناامید شدن نیز چاره ایست

 

[mehdi.chem]

ما درد خود به یاس مداوا نموده ایم
کزچاره ناامید شدن نیز چاره ایست

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی

 

[tanin67]

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی

یافتم روشن دلی از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب

 

[mehdi.chem]

یافتم روشن دلی از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب

بهر امتحان ای دوست، گر طلب كنی جان را
آنچنان برافشانم، كز طلب خجل مانی

 

[baran256016]

یافتم روشن دلی از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد...

 

[baran256016]

بهر امتحان ای دوست، گر طلب كنی جان را
آنچنان برافشانم، كز طلب خجل مانی

یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

[mehdi.chem]

یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

روزی که مـرا بر گل رویت نظــر افتاد
احساس نمودم کـه دلــم در خطـر افتاد
تا چشـم مـن افتاد به گلبرگ جمالـت
زیبـایی گلـهای بهــار از نــــظر افـــــتاد

 

[baran256016]

روزی که مـرا بر گل رویت نظــر افتاد
احساس نمودم کـه دلــم در خطـر افتاد
تا چشـم مـن افتاد به گلبرگ جمالـت
زیبـایی گلـهای بهــار از نــــظر افـــــتاد

دفتری گر بنویسند ز خوبان جهان
تو به سر دفتر خوبان جهان عنوانی​

 

[mehdi.chem]

دفتری گر بنویسند ز خوبان جهان
تو به سر دفتر خوبان جهان عنوانی​

یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است

 

[baran256016]

یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت....​

 

[mehdi.chem]

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت....​

تا تو نگاه میکنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است

 

[baran256016]

تا تو نگاه میکنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم غلط​

 

[Sonrisa]

تا تو نگاه میکنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است

تو در آب اگر بيني حركات خويشتن را
به زبان خود بگويي كه به حسن بي نظيرم

 

[baran256016]

تو در آب اگر بيني حركات خويشتن را
به زبان خود بگويي كه به حسن بي نظيرم

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم​

که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخارا....!​

 

[رجایی اشکان]

تو در آب اگر بيني حركات خويشتن را
به زبان خود بگويي كه به حسن بي نظيرم

[FONT=&quot]من با تو نگویم که تو پروانه من باش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چون شمع بیا روشنی خانه من باش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تو رونق این کلبه و کاشانه من باش[/FONT]

 

[رجایی اشکان]

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم​

که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخارا....!​

آن يار كزو خانه ي ما جاي پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود
دل گفت فروكش كنم اين شهر زبويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود

 

[baran 2012]

آن يار كزو خانه ي ما جاي پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود
دل گفت فروكش كنم اين شهر زبويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود

سلام به همه دوستان عید فطر هم مبارک

دلي كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد

 

[رجایی اشکان]

سلام به همه دوستان عید فطر هم مبارک

دلي كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد

عید شما هم مبارک

[FONT=&quot]در عشق سالهاست كه فتوا عوض شده ست[/FONT]
[FONT=&quot] خو كن به قايقت كه به ساحل نمي رسيم[/FONT]

 

[baran 2012]

عید شما هم مبارک

در عشق سالهاست كه فتوا عوض شده ست
خو كن به قايقت كه به ساحل نمي رسيم

ممنون

ماه من تعجیل اگر دارد به رفتن، باک نیست

آری او عمر است و دارد عمر در رفتن شتاب

 

[رجایی اشکان]

ممنون

ماه من تعجیل اگر دارد به رفتن، باک نیست

آری او عمر است و دارد عمر در رفتن شتاب

[FONT=&quot]بیا در عرش من مهمان شو یک امشب[/FONT]
[FONT=&quot]بیا در نزد من خود میزبان شو یک شب[/FONT]
[FONT=&quot]مرا از خود جدا منگار، منم آن ذات ربانی[/FONT]
[FONT=&quot]تو بازآ من همی بخشم، تو از ربانیت چه ها دانی؟[/FONT]

 

[baran 2012]

بیا در عرش من مهمان شو یک امشب
بیا در نزد من خود میزبان شو یک شب
مرا از خود جدا منگار، منم آن ذات ربانی
تو بازآ من همی بخشم، تو از ربانیت چه ها دانی؟

[FONT=&quot]یاد باد آن كه ز ما وقت سفر یاد نكرد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]به وداعی دل غمدیده ما شاد نكرد[/FONT]