اشاره غزل خواجه با غزاله تست
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب
جز این قدر که فراموش می کند ما را
آخرین شاخه ی تو سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه به سر جمع مکن
اشاره غزل خواجه با غزاله تست
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب
جز این قدر که فراموش می کند ما را
آخرین شاخه ی تو سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه به سر جمع مکن
اين پيامت غرق طوفانم نمود
نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم
چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت
از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت
- کاظم بهمنی
ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
تو دانی با دل غمخور شبت خوش باد من رفتم
اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم
گرفتم هجرت اندر بر شبت خوش باد من رفتم
- سنائی
ما قصه دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودا زده بر دار نبردیم
- ه. الف سایه
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتنمن همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را
سرو بگذار که قدی و قیامی دارد
گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را
شیخ اجل
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
لنگر حلم تو ای كشتی توفیق كجاست
كه در این بحر كرم غرق گناه آمدهایم
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم
مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انس
ای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا
![]()
ای کاش آن شب دست در مویش نمی بـرد
زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت
دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد
دیـروز طـوفـان شد، چه طـوفـانی... دلم رفت ..!
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
با رشته ي زلف توام امشب سر راز است
افسوس که شب کوته و اين رشته دراز است
![]()
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
(آخرین بیت شعر بود دیگه ت تموم شد)![]()
به بوي زلف تو دادم دل شکسته بر باد
بيا که جان عزيزم فداي جان تو باد
![]()
دنیای ما اندازه ی هم نیست
من خیلی وقتا ساکتم، سردم
وقتی که میرم تو خودم شاید
پاییز سال بعد برگردم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
![]()
یک قطره چشیدیدم زمینای محبتمبادا بعد از آن دیدارهای خیس رویایی
مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری ؟
یک قطره چشیدیدم زمینای محبت
گشتیم فنا زدریای محبت
![]()
من به ديوانگــــی از عشق تو افسانه شدمتو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم
وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم
عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم
ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم![]()
یک قطره چشیدیدم زمینای محبت
گشتیم فنا زدریای محبت
![]()
من به ديوانگــــی از عشق تو افسانه شدم
عشق گفتی و من از عشق تو ديوانه شدم
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |