تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
[FONT="]تو بیا , در را تماما باز کن[/FONT]
[FONT="]هر چه میخواهی برایم ناز کن[/FONT]
[FONT="]من غرورم را شکستم، داشتی؟[/FONT]
[FONT="]آمدم , حالا تو با من آشتی؟[/FONT]
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
[FONT="]تو بیا , در را تماما باز کن[/FONT]
[FONT="]هر چه میخواهی برایم ناز کن[/FONT]
[FONT="]من غرورم را شکستم، داشتی؟[/FONT]
[FONT="]آمدم , حالا تو با من آشتی؟[/FONT]
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
[FONT="] مبادا بعد از آن دیدارهای خیس رویایی [/FONT]
[FONT="] مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری ؟[/FONT]
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
[FONT="]تو فکر یه آغوش محکم باش[/FONT]
[FONT="]آغوش این دیوونه محکم نیست[/FONT]
[FONT="]صدبار گفتم باز یادت رفت[/FONT]
[FONT="]دنیای ما اندازه ی هم نیست....[/FONT]
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
نیمه شب همدم من دیده گریان من استای كال دور از دسترس! ای شعر تازه!
میچینمت اما به هنگام رسیدن
سلام بزرگوار
اي خدا امشــــــب بيا دلدار ما را يار کن
راه ما را در محبت ساده و همــــــوار کن
دوســــــتان بزم ما را عاشقي قسمت نمــــــا
تندرســــــتي را خدايا کن تو ارزاني بمــــــا
![]()
سلام به همه ي دوستان اهل شعر و ادب
نیمه شب همدم من دیده گریان من است
ناله مرغ شب از حال پریشان من است
![]()
اي خدا امشــــــب بيا دلدار ما را يار کن
راه ما را در محبت ساده و همــــــوار کن
دوســــــتان بزم ما را عاشقي قسمت نمــــــا
تندرســــــتي را خدايا کن تو ارزاني بمــــــا
![]()
سلام به همه ي دوستان اهل شعر و ادب
سلام بزرگوار
ای آرزوی اولین گام رسیدن
بر جادههای بیسرانجام رسیدن
كار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دلهای ناكام رسیدن
سلام
ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن
تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن
همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
پروین اعتصامی
سلام
ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن
تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن
همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
پروین اعتصامی
نفس در سینه ساکت شو که اینک یار می آید
طبیب بی مروت بر سر بیـــــــــــــمار می آیـــــد
سحر برخیز و کوه و بیستون را آب و جــــارو کن
که شیرین بر سر جان کندن فرهاد می آیــــــــد
![]()
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
![]()
نــــــداردچشــــــم من، تاب نگــــاه صحـــنه سازيهــــا
من يكـرنگ بيزارم، از اين نيـــرنگ بازيها
زرنگـــي، نارفيقــــــا! نيست اين، چون باز شد دستت
رفيقــان را زپا افكـــندن و گـــردن فرازيها
دگر آرزو نجویم پی آرزو نپویم
همه از تو شکر گویم که تویی شکارم امشب
اوحدی مراغهای
ترسم آسیب ببیند بدنت، دورِ خودت...
این همه هرزه ی آلوده نظر جمع مکن!
"آخرین شاخه ی تو، سهم عقابی چو من است...
روی آن چلچله و شانه بسر جمع مکن "
ببندم شال و میپوشم قدک را
بنازم گردش چرخ و فلک را
بگردم آب دریاها سراسر
بشویم هر دودست بی نمک را !.....
نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
![]()
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیستای همیشه خوب
ای همیشه آشنا
هر طرف که می کنم نگاه
تا همه کرانه های دور
در میان بازوان تو
عطر و خنده و ترانه می کند شنا
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
![]()
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پیداست
شیخ بهایی
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پیداست
شیخ بهایی
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |