ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند / یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
نا کرده گناه در جهان کیست بگو
وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند / یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
ما را به کوی نیک نامی گذری ندادند / گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا رانكته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار
عشوه اى فرماى تا من طبع را موزون كنم
تا فکندم به سر کوی وفا رحل اقامت
عمر بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
سر و جان و زر و جاهم همه گو رو به سلامت
عشق ودرویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است،تحمل نکنم بار جدایی...
یارب حریف گرم کنی همچو آرزو
گرم اختلاط داغ درون کسی مباد
این شعلههای ظاهر و باطن گداز هجر
پیراهن درون و برون کسی مباد
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب
با کس نتوان گفتن و پنهان نتوان داشت
از درد همین است فغانی که مرا هست
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او
وان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرا
این که خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوش گیسوی ترا ریخته دیدم بر دوش
خاطر آشفته ام امشب ز پریشانی دوش
شوریده سرم من که دلم رای تو دارد
این دل هوس خاک کف پای تو دارد
شب تا به سحر گرید و افروزد سوزد
این شمع جگر سوز که به دل رای تو دارد
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
شب خوش![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |