انسان اگه عادتهای خاص نداشته باشه یه جورایی مجازی و ناشناخته میشه. مثلآ ما میدونیم که یوزا عادت داره جور خاصی وارد بحث ها بشه. و با همین اشاره های ذهنی که ازش داریم با هر اسمی که میاد ما میدونیم اونه. این عادت ها رو خود یوزا یا میدونه و یا ازشون بیخبره. ولی ما گاهی وقتا بیشتر از اون از عادتهاش خبر داریم. یا مثلا ما چهره مونو نمیبینم. اما بقیه میبینن. لذا موقع خنده و یا تعجب کردن و یا نگاه کردن ممکنه دارای حرکاتی باشیم که بهشون عادت کردیم ولی خودمون نمیبینیمشون. اما دیگران اینو میدونن. این بخش از عادت ها منظور من نیست.
من عاداتی رو میگم که ما بطور خواسته و با کمال میل تکرارشون میکنیم. مثل عادت به خود خوری , عادت به استمناء , عادت به خود ارضائی , عادت به حتی آه کشیدن وهزاران عادت دیگه که با اینکه میدونیم خیلی هاشون مضر هم هستند اما عاشقانه انجامشون میدیم و خودمونو وقف ضرر هاش هم میکنیم.
عادت ها مثل ریسمان کلفتی هستند که تک تک دور هم میپیچن و تبدیل به ریسمان کلفتی میشن که نمیشه براحتی اونو پاره ش کرد و از بین برد.![]()
خب حرف شما متین ....
اما آیا در پس این عادتها نتیجه ای عایدمون میشه یا نه؟؟؟
این عادتهایی که شما میفرمایین و ما آدمها امکان داره مثلا بطور عاشقانه انجامش بدیم (ای کاش مثالهای بهتری میزدید) عاقبت خوشایندی نداره ... دلبسته چیزی شدیم که در آخر به ضررمون تموم میشه ... البته شاید بشه اسمشو گذاشت عاشق شدن به عادات رفتاری ... اما اگر همینو سر نخشو پیدا کنیم ... متوجه میشیم که اول بهش عادت کردیم ... بعد دلبسته یا عاشقش شدیم ...
