یکی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و غرش طوفان
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
(کتاب فارسی چهارم دبستان)
دست هوا به رشته جان بر ، گره زدست
نزد گره گشای هوا می فرستمت
جان یک نفس درنگ ندارد ، گذشتنی است
ورنه بدین شتاب چرا می فرستمت
این درد ها که بر دل خاقانی آمدست
یک یک نگر که بهر دوا می فرستمت
تو را در دل درخت مهربانی
به چه ماند به سرو بوستانی
منم منم به خدا، سایه ی تو نیست منم
نگاه کن، منم ای گل که باتو همراهم
منم که گرد تو پر می زنم چو مرغ خیال
ز درد عشق تو تا ماه هم می رود آهم!!
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
وندر طمع طعمه پر و بال بیاراست
در آن نفس که بمیرم،در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان،که خاک کوی تو باشم
منشین ترش از گردش ایام که صبر
.......................................... سخت است ولیکن بر بهشت دارد
سعدی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |