آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک . بد ندارم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
چو در بستی به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره ها ست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند...
تو عجب تنگه عابر كشي اي معبر عشق
كه به جز كشته عاشق نكند از تو عبور
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |