مشاعرۀ سنّتی

mob

عضو جدید
:heart: در وصف نیاید که چه شیرین دهن است آن :heart:


:heart: این است که دور از لب و دندان من است آن :heart:
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا كه از او دل اسیران ریش است
پامال غمش توانگر و درویش است

نیشش همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش چو نكو نگه كنی، هم نیش است
 

j_ghalibaf

عضو جدید
:gol:تا کی به غم تو رخ به خون شوید دل
آزار و جفای تو بجان جوید دل
بخشای! کز آسمان نمیبارد جان
رحم آر! که از زمین نمیروید دل:gol:
 

دختر کوهستان

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته است
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
 

j_ghalibaf

عضو جدید
:gol:نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
بعالم هر کجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند:gol:
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
مولوی
 

چلچله

عضو جدید
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
 

mob

عضو جدید
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای

که چون زندگانی به سر می برد
بدین دست و پای از کجا می خورد

درین بود درویش شوریده رنگ
که شیری درآمد شغالی به چنگ

شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آنچه روبه از آن سیر خورد

دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت روزیش داد

یقین مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد

کزین پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان به زور

زنخدان فرو برد چندی به جیب
که بخشنده روزی فرستد ز غیب

نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوانماند و پوست

چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش
ز دیوار محرابش آمد به گوش

برو شیر درنده باش ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل

چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده سیر

چو شیر آنکه را گردنی فربه است
گر افتد چو روبه سگ از وی به است

بچنگ آر و با دیگران نوش کن
نه بر فضله ی دیگران گوش کن

چو مردان ببر رنج و راحت رسان
مخنث خورد دسترنج دیگران

بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بود در ترازوی خویش

بگیر ای جوان دست درویش پیر
نه خود را بیفکن که دستم بگیر

خدا را بر آن بنده در بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است

کرم ورزد آن سر که مغزی دروست
که دون همتانند بی مغز و پوست

کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای

به یاد دوران شیرین کودکی :w12:
 

mob

عضو جدید
نکویی گر چه با ناکس نشاید

برای مصلحت گه گه بباید

سگ درنده چون دندان کند تیز

تو در حال استخوانی پیش او ریز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نظر کن درین موی باریک سر

که باریک بینند اهل نظر

چو تنهاست از رشته ای کمتر است

چو پر شد ز زنجیر محکمتر است

تا هست ز نیک و بد در کیسه‌ی من نقدی

در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا