در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم ودر آن خلوت دل خواسته گشتیمدر سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم ودر آن خلوت دل خواسته گشتیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو
تماشای نگاهت........
تار و پود هستی را سوختیم و خرسندیم
رند عاقبت سوزی همچو ما کجا بینی
يا خلوتـي بــرآور يــا برقعـــي فــــروهــل
ورنه به شكل شيرين شور از جهان برآري
یکی را خری در گل افتاده بود
زسوداش خون در دل افتاده بود
سعدی
دختر فکر بکر من ، غنچه لب چو وا کند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
در ازل پرتو حستن ز تجلی دم زد
دختر فکر بکر من ، غنچه لب چو وا کند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
در ازل پرتو حستن ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
درون ز غیر بپرداز و ساز خلوت دوست
که اوست مغز حقیقت برون از او همه پوست
یکی باب عدلست و تعبیر و رایترک خودپرستی کن عاشقی و مستی کن
تا ز دام غم خود را چون رهی رها بینی
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشقیکی باب عدلست و تعبیر و رای
نگهبانی خلق و ترس خدای
![]()
يارب اين بچه تر كان چه دليرند به خونیکی باب عدلست و تعبیر و رای
نگهبانی خلق و ترس خدای
![]()
شبان وادي ايمن گهي رسد به مرادیونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی؟جوابم داد بر قانون خویش
در بسته به روی خود ز مردمشبان وادي ايمن گهي رسد به مراد
كه چند سال به جان خدمت شعيب كند
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی؟جوابم داد بر قانون خویش
شهنشاه گفت از کجا آمدی؟
چه بودت که نزدیک ما آمدی؟
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بودیک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا
هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم
تکرار خطا دوباره ما را نسزدمن چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگرانتکرار خطا دوباره ما را نسزد
ما وارث خون سربداران هستیم![]()
من آن پیرم که شیران را به بازی بر نمی گیرممن نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم![]()
ما شبي دست بر اريم و دعايي بكنيممن نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم![]()
ما شبي دست بر اريم و دعايي بكنيم
غم هجران تو را چاره زجايي بكنيم
من از بینوایی نیم روی زردما شبي دست بر اريم و دعايي بكنيم
غم هجران تو را چاره زجايي بكنيم
می صرف وحدت کسی نوش کردما شبي دست بر اريم و دعايي بكنيم
غم هجران تو را چاره زجايي بكنيم
دلم بی وصل تو شادی مبینادمی صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
دل با من و جان بی تو ,نسپاری و بسپارمدلم بی وصل تو شادی مبیناد
بغیر از محنت آزادی مبیناد![]()
یکی درد و یکی درمان پسندددل با من و جان بی تو ,نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی![]()
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
در مصاف مسکینان چرخ را زبون یابی
با شکوه درویشان شاه را گدا بینی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |