مشاعرۀ سنّتی

Mahdi JooN

عضو جدید
ممنون
مزاحمتون نشم(هر وقت وقتشه برين)
ان شا الله امتحان خوب ميشه

از من رميده ئي و من ساده دل هنوز
بي مهري و جفاي تو باور نمي كنم
دل را چنان به مهر تو بستم كه بعد از اين
ديگر هواي دلبر ديگر نمي كنم
 

afsaneh_k

عضو جدید
خواهش می کنم:)
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا بر آید کام دوست
 

Mahdi JooN

عضو جدید
ترا افسون چشمانم ز ره برده است و مي دانم
كه سرتاپا بسوز خواهشي بيمار مي سوزي
دروغ است اين اگر، پس آن دو چشم رازگويت را
چرا هر لحظه بر چشم من ديوانه مي دوزي


چرا بيهوده مي كوشي كه بگريزي ز آغوشم
از اين سوزنده تر هرگز نخواهي يافت آغوشي
نمي ترسي، نمي ترسي، كه بنويسند نامت را
به سنگ تيره گوري، شب غمناك خاموشي
 

Mahdi JooN

عضو جدید
در جذبه اي كه حاصل زيبائي شب است
رؤياي دور دست تو نزديك مي شود
بوي تو موج مي زند آنجا، بروي آب
چشم تو مي درخشد و تاريك مي شود
 

Mahdi JooN

عضو جدید
ترا مي خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
توئي آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغي اسيرم
 

Mahdi JooN

عضو جدید
خيلي جالب بود

هيچ مي داني كه من در قلب خويش
نقشي از عشق تو پنهان داشتم؟
هيچ مي داني كز اين عشق نهان
آتشي سوزنده بر جان داشتم؟
 

Mahdi JooN

عضو جدید
رفتي و با تو رفت مرا شادي و اميد
ديگر چگونه عشق ترا آرزو كنم
ديگر چگونه مستي يك بوسه ترا
در اين سكوت تلخ و سيه جستجو كنم
 

afsaneh_k

عضو جدید
من نمی گویم سمندر باش یا[FONT=&quot]
پروانه باش[FONT=&quot]
[/FONT]
چون به حال[FONT=&quot] [/FONT]سوختن افتاده ای مردانه باش
[/FONT]
 

Mahdi JooN

عضو جدید
شب بود و آن نگاه پر از درد مي زدود
از ديدگان خسته من نقش خواب را
لب بر لبش نهادم و ناليدم از غرور
«كاي مرد ناشناس بنوش اين شراب را
 

Mahdi JooN

عضو جدید
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم
 

Mahdi JooN

عضو جدید
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
 

behnam-t

عضو جدید
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می​جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می​گویی
 

Mahdi JooN

عضو جدید
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
 

behnam-t

عضو جدید
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
 

Mahdi JooN

عضو جدید
يك روز بلند آفتابي
در آبي بي كران دريا
امواج ترا به من رساندند
امواج ترانه بار تنها
چشمان تو رنگ آب بودند
آندم كه ترا در آب ديدم
در غربت آن جهان بي شكل
گوئي كه ترا به خواب ديدم



سلام بر آقا behnam-t
 

Mahdi JooN

عضو جدید
يك لحظه تمام آسمان را
در هاله ئي از بلور ديدم
خود را و تو را و زندگي را
در دايره هاي نور ديدم


گوئي كه نسيم داغ دوزخ
پيچيد ميان گيسوانم
چون قطره ئي از طلاي سوزان
عشق تو چكيد بر لبانم
 

behnam-t

عضو جدید
می​روی و مژگانت خون خلق می​ریزد
تیز می​روی جانا ترسمت فرومانی
 

Mahdi JooN

عضو جدید
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا