روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاستمن خود به خواهش خویش سر در رهت نهادم
دستان مساز و دامم در پیش پا مگستر
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاستمن خود به خواهش خویش سر در رهت نهادم
دستان مساز و دامم در پیش پا مگستر
تو نیکی می کن و در دجله اندازشهريست در كناره آن شط كه سال هاست
آغوش خود به روي من و او گشوده است
بر ماسه هاي ساحل و در سايه هاي نخل
او بوسه ها ز چشم و لب من ربوده است
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
دلا تا کی در این کاخ مجازیتا عشق تو وفاصله همزادهمنداین دل و غروب جاده محکومغمند
هر چند که انتظار سخت است ولی
چشم من و عشق و جاده ها هم قسمند
قاطی پاتی شده ها....
توبه کردم که نبوسه لب ساقی و کنونتنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
بابا اه قاطی نکنین بابا
دوستان عیب من بیدل حیران نکنیدياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
سایه بردل ریشم فکن ای گنج روانمن و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
شبی دل را بتاریکی ز زلفت باز میجستمما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
عزیز من بنویس ولی نفرات بعد هم مینویسن یه بار چند صفحه رو چک کن ببین چقد قاطی شدهمن شعرم رو نسبت به نقل قول می نویسم.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |