مشاعرۀ سنّتی

seeemesooo

عضو جدید
زنند سنگي برپائي كه شد لنگ
كه آهنگي نزد كس بر دل تنگ
چرا آوا دهم با ناله خويش
همان بهتر خموشي بي نيرنگ
***my own***
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: vahm

seeemesooo

عضو جدید
تا پرده پندارحجاب برنظر افكند
تا صدف مهر به لب، نيفتاد به لبخند
گوهر نجهد از بن زندان به حضوري
برجهل بماندنگشايد گوش بر پند
***my own***
 
  • Like
واکنش ها: vahm

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانی که چرا راز جهان با تو نگویم
چون طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب این نو دولتان را با خر خودشان نشان

کاین همه ناز از غلام ترک و استر می​کنند
 

*Afash*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی
 

shanli

مدیر بازنشسته
یک گل بهار نیست
صد گل بهار نیست
حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست
وقتی
پرنده ها همه خونین بال
وقتی ترانه ها همه اشک آلود
وقتی ستاره ها همه خاموشند
وقتی که دستها با قلب خون چکان
در چارسوی گیتی
هر جا به استغاثه بلند است

مشیری
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
تحصیل عشق و رندی،آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل

حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسایل
 

seeemesooo

عضو جدید
لبي دوزم خمش من به عزلت
كه از دستم برفتي هر حلاوت
كنون برماتم آن روزگاران
كنم فرياد يا رب اشكباران
***my own***
 

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته ی سوزان
می کنم فریاد
ای فریاد
!
خانه ام آتش گرفته است آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر چشم و در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من
سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم
به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته ی سوزان
می کنم فریاد
ای فریاد
!
خانه ام آتش گرفته است آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر چشم و در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من
سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم
به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری

یار ما باشد وفا دارم هله
از وفاداران نباشد خود گله
هر چه آید بر سرت رو صبر کن
خود گله نبود زیار خوش سخن
 

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما چون دو دریچه رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده

عمر آیینه ی بهشت، اما ... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خستست
زیرا یکی از دریچه ها بسته است

نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد،
نفرین به سفر
که هر چه کرد او کرد......
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز سرگذشت چمن دل به دردمي‌آيد
ببند پنجره که باد سرد مي‌آيد

دريغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمين و زمان زار و زرد مي‌آيد

"ه‍‌. الف. سايه"
 
آخرین ویرایش:

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در لابه لای خاطرات خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود
یک تار مو سپید...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا