مشاعرۀ سنّتی

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آتش ان نیست که از شعله ی او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیده‌ام که دم به دمش کار شست و شوست

 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟



تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار

 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم
ملک وجود را برسلطان عشق او / بردیم و التفات بدان مختصر نکرد

شد کاروان و خون دل بیقرار ما / رفت از قفای محمل و ما را خبرنکرد
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل بی‌قرار را گو که چو مستقر نداری
سوی مستقر اصلی ز چه رو سفر نداری
به دم خوش سحرگه همه خلق زنده گردد
تو چگونه دلستانی که دم سحر نداری
تو چگونه گلستانی که گلی ز تو نروید
تو چگونه باغ و راغی که یکی شجر نداری




مولانا جااان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل بی‌قرار را گو که چو مستقر نداری
سوی مستقر اصلی ز چه رو سفر نداری
به دم خوش سحرگه همه خلق زنده گردد
تو چگونه دلستانی که دم سحر نداری
تو چگونه گلستانی که گلی ز تو نروید
تو چگونه باغ و راغی که یکی شجر نداری


مولانا جااان

یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است​
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است




سیف فرغانی

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است​
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است




سیف فرغانی

تارو پودم در اهتزاز آرد
سیم ساز ترانه پردازت
حیف نای فرشتگانم نیست
تا کنم ساز دل هم آوازت
وای ازین مرغ عاشق زخمی
که بنالد به زخمه سازت




شهریار جاااان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تارو پودم در اهتزاز آرد
سیم ساز ترانه پردازت
حیف نای فرشتگانم نیست
تا کنم ساز دل هم آوازت
وای ازین مرغ عاشق زخمی
که بنالد به زخمه سازت

شهریار جاااان


تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان


نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


آقای هوشنگ ابتهاج عزیز



حیف میشد اگه نصفه نیمه مینوشتم شعر به این دلبری رو:redface:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


آقای هوشنگ ابتهاج عزیز



حیف میشد اگه نصفه نیمه مینوشتم شعر به این دلبری رو:redface:

توانگرا دل درویش خود به دست آور

که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
توانگرا دل درویش خود به دست آور

که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت




سعدی جااانم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت


سعدی جااانم


تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است

ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است

 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو جان نخواهی
جان دهی
هر درد را درمان دهی
مرهم نجویی زخم را
خود زخم را
دارو شوی

 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

شهریار عزیز : )
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در دایره وجود موجود علیست

اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست


گرخانه اعتقاد ویران نشدی


من فاش بگفتمی که معبود علیست



 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح


هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

شاه نشین چشم من تکیه گهخیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

حافظ
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز


شاه نشین چشم من تکیه گهخیال توست

جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

حافظ

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت




حافظ جاان
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا دل به برم هوای دل‌بر دارد
افسانهٔ عشق دل‌بر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دل‌بر چگونه دل بر دارد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا