مشاعرۀ سنّتی

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به خون تپیده را



فروغی بسطامی



ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها؟زآن سوی او چندان وفا، زین سوی تو چندین جفا
زآن سوی او چندان کَرَم، زین سو خلاف و بیش و کمزآن سوی او چندان نِعَم، زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزآن سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها؟زآن سوی او چندان وفا، زین سوی تو چندین جفا
زآن سوی او چندان کَرَم، زین سو خلاف و بیش و کمزآن سوی او چندان نِعَم، زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزآن سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

کلید تشکرم فعال نیست دوست عزیز ، فردا از پست هاتون تشکر خواهم کرد:gol:



از آن آلوده دامانیم در عشق
که خون دل به دامان است ما را

حدیث زلف جانان در میان است
سخن زان رو پریشان است ما را


چنان از درد خوبان زار گشتیم
که بیزاری ز درمان است ما را

فروغی بسطامی
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلید تشکرم فعال نیست دوست عزیز ، فردا از پست هاتون تشکر خواهم کرد:gol:



از آن آلوده دامانیم در عشق
که خون دل به دامان است ما را

حدیث زلف جانان در میان است
سخن زان رو پریشان است ما را


چنان از درد خوبان زار گشتیم
که بیزاری ز درمان است ما را

فروغی بسطامی

این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها

این باد سحر محرم رازست مخسب
هنگام تفرع و نیاز است مخسب
بر خلق دو کون از ازل تا به ابد
این در که نبسته است باز است مخسب

مولانا
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این باد سحر محرم رازست مخسب
هنگام تفرع و نیاز است مخسب
بر خلق دو کون از ازل تا به ابد
این در که نبسته است باز است مخسب

مولانا
باز کن در را برایت شعر ناب آورده ام
یک غزل شیرین تر از شهد شراب آورده ام

باز کن در را که از صحن بلند آسمان
یک بغل احساس گرم آفتاب آورده ام
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد


نظیری نیشابوری
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم ... چو سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـن از تـو هـیـچ نـخـواهـم جـز آنـچـه بـپـسـنـدی
کـه دلـپـسـنـد تو ای دوست دل بخواه من است​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تني آلوده درد و لبريز غم دارم ... ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است

 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژه ام هزار خونابه چکید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در اين بهار تازه كه گل ها شكفته اند
لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمت

 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا چند عمر در هوس آرزو رود
ای کاش این نفس که برآید فرو رود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
داديم ز كف نقد جواني و دريغا
چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم

 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

شب بخیر دخترکم
♥️
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:

درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد / زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی / کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد / زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی / کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی



 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند


تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی




یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون / کجا افتاد آن مجنون، درین دوران؟ نمی‌دانم

دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت / چه می‌خواهد ازین مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون / کجا افتاد آن مجنون، درین دوران؟ نمی‌دانم

دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت / چه می‌خواهد ازین مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم


ما دلشدگان خسرو شيرين پناهيم
ما كشته ي آن مهرخ خورشيد كلاهيم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا