مرا می بینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
ما زنده به عشقیم فنا رانشناسیم
شایسته ی دردیم دوا را نشناسیم
مرا می بینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
منم آن شکسته سازی، که توأم نمی نوازیما زنده به عشقیم فنا رانشناسیم
شایسته ی دردیم دوا را نشناسیم
از رقیبان کمین کرده عقب می ماندچه زیــــبا
ای دلبرو مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را!!
ای باد اگر به گلشن احباب بگذریآسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
آن کیست کزروی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند
دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله که بجز یاد تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند
دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپددگر روز چون گشت روشن جهان / درفش شب تیره شد در نهان
پشوتن بیامد سوی نامجوی / پسر با برادر همی پیش اوی
بپوشید خفتان جهاندار گرد / سپه را به فرخ پشوتن سپرد
سلامسلام.
اگر به زلف سیاه تو دست ما نرسد
گنله بخت پریشان و دست کوته ماست
سلام
تو را با غیر میبینم صـــــدایم در نمی اید
دلم میسوزد و کاری زدستم بر نمی اید
نشستم باده خوردم خون گریستم کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غـــــــــم سر نمی اید
![]()
دولت آن است که بی خون دل آید به کناردست از طلب ندارم تا کام من برآبد
یا تن رسد ب جانان یا جان زتن درآید
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
دگر بار سازی چنین رستخیزتو با شاه چین جنگ جوی و نبرد / از آن نامداران برانگیز گرد
دگر بار سازی چنین رستخیز
سرت را ببرم به شمشیر تیز(رستم خطاب به رخش)
زدست دیده و دل هردوفریاد
که هر چ دیده بیند دل کند یاد
دوش در حلقه ی ما غصه ی گیسوی تو بود / تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس
دیدن گل از قفس بارست بر مرغ چمن
رخنه زندان کند دلگیرتر محبوس را
- صائب تبریزی
هرچند فراق پشت امید شکست
هرچند جفا دو دوست آمال ببست
نومید نمیشود دل عاشق مست
مردم برسد بهر چه همت دربست
- مولوی
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
جهان پیر است و بی بنیاد
از این فرهادکش فریاد
کرد افسون و نیرنگش
ملول از جان شیرینم
ما زبالاییم و بالا میرویم / ما ز دریاییم و دریا میرویم
من بی تو سرگردان، من بی تو حیرانم
شرحی زگیسویت، حال پریشانم!
بخشی از آهنگ حانیه، سالار عقیلی![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |