مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد، شکوفه بر تن عریانم
زنوشخند سحرگاهان ،خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب بی پایان،گواه گریه بارانم


نادر نادرپور

من كيستم؟ شراره حرمان چشيده ای
افسانه هاي سرد زمستان شنيده ای
در ذهن شهر، قصه از ياد رفته ای
در خواب مصر ، رونق بر باد رفته ای
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من كيستم؟ شراره حرمان چشيده ای

افسانه هاي سرد زمستان شنيده ای

در ذهن شهر، قصه از ياد رفته ای

در خواب مصر ، رونق بر باد رفته ای

[FONT=&quot]یك چند خواب راحت بر خود حرام گردان[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]در ملك بی نشانی خود را به نام گردان[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من كيستم؟ شراره حرمان چشيده ای

افسانه هاي سرد زمستان شنيده ای

در ذهن شهر، قصه از ياد رفته ای

در خواب مصر ، رونق بر باد رفته ای

[FONT=&quot]یا رب مکن از لطف پریشان ما را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]هر چند که هست جرم و عصیان ما را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم[/FONT]
[FONT=&quot]محتاج بغیر خود مگردان ما را [/FONT]
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را

از کشت عمل بس است یک خوشه مرا
در روی زمین بس است یک گوشه مرا
تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم
چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا
فروغی بسطامی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را


از کشت عمل بس است یک خوشه مرا
در روی زمین بس است یک گوشه مرا
تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم
چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا
فروغی بسطامی

ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان

از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی
پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان

خاقانی


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از کشت عمل بس است یک خوشه مرا
در روی زمین بس است یک گوشه مرا
تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم
چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا
فروغی بسطامی

[FONT=&quot]ای موی پریشان تو دریای خروشان[/FONT]
[FONT=&quot]بگذار مرا غرق کند این شب مواج[/FONT]
[FONT=&quot]یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم[/FONT]
[FONT=&quot]یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان

از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی
پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان
خاقانی


[FONT=&quot]نــــــداردچشــــــم من، تاب نگــــاه صحـــنه سازيهــــا[/FONT]
[FONT=&quot]من يكـرنگ بيزارم، از اين نيـــرنگ بازيها[/FONT]
[FONT=&quot]زرنگـــي، نارفيقــــــا! نيست اين، چون باز شد دستت[/FONT]
[FONT=&quot]رفيقــان را زپا افكـــندن و گـــردن فرازيها[/FONT]
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند


در غــــزل ، هــر واژه را از " گفـــت ِ مردم " راه نیست
هـــر کــــه زین آیین گــــریزد ، جز تنی گمراه نیست !
واژه اینجـــا ، زبـــده الماســـی بـــود بـــا صــــد تراش
آن کــه چون آیینه ، رویش تیـــــره بـا هــر آه نیست !
مدح کـــس زین نغمه بیرون کن ، که آن فرزانه گفت :
" عرصه ی شطرنج ِ رندان را مجال ِ شاه نیست! "...
فریدون توللی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
جانا زدست عشق تو يكدم نباشد راحتم
هرشب خيالت ميكشم اي ماه تابان در برم

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
در غــــزل ، هــر واژه را از " گفـــت ِ مردم " راه نیست
هـــر کــــه زین آیین گــــریزد ، جز تنی گمراه نیست !
واژه اینجـــا ، زبـــده الماســـی بـــود بـــا صــــد تراش
آن کــه چون آیینه ، رویش تیـــــره بـا هــر آه نیست !
مدح کـــس زین نغمه بیرون کن ، که آن فرزانه گفت :
" عرصه ی شطرنج ِ رندان را مجال ِ شاه نیست! "...
فریدون توللی
تو را رمزی است در خوبی که هر کس آن نمی داند
خطی ، گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی خوانـــــــد
(سلمان ساوجی)
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان

از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی
پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان

خاقانی



نوبهار آمد و از سبزه زمين زيبا شد
بوستان بار دگر دلکش و روح افزا شد
سبزه روييد و چمن سبز شد و غنچه شکفت
باغ يک پارچه آتشکده از گلها شد
بوی گل آورد از طرف چمن باد بهار
موسم گردش دشت و دمن و صحرا شد
ای عجب گر دل بگرفته من وا نشود
اندر اين فصل که از باد صبا گل وا شد
ژاله اصفهانی


ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

جغد غم هم در دل ناشاد ما ساكن نشد
آمد و اين بوم را يكباره ويران كرد و رفت
جانشين جم نشد اهريمن از جادوگری
چند روزی تكيه بر تخت سليمان كرد و رفت
فرخی یزدی
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را رمزی است در خوبی که هر کس آن نمی داند
خطی ، گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی خوانـــــــد
(سلمان ساوجی)
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

علیرضا قزوه

دوستان ببخشید شعرها طولانی:redface:
حیف بود نصف شعر میذاشتم ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

علیرضا قزوه

دوستان ببخشید شعرها طولانی:redface:
حیف بود نصف شعر میذاشتم ...

[FONT=&quot]من خیره به آینه و او گوش به من داشت[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را[/FONT]
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

علیرضا قزوه

دوستان ببخشید شعرها طولانی:redface:
حیف بود نصف شعر میذاشتم ...

درد دل ،هجران و دوري باشد و درمان وصال
چون ميسر نيست نزديکي ، زدم راه خيال

عشق بي معشوق مفهومي ندارد ، حاليا
طرفه ابراز محبت ميکنم صاف و زلال

دل به دل ره دارد ، عاشق خبر دارد از آن
رنج دوري لذت اشکي است بر روي جمال

گرچه دوري در دل من ، مي طپي اي همجوار
من بجز نامت ندانم واژه اي ، بهر کمال

خواهش ، شعر شما بسيار زيبا بود
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من خیره به آینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را

این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
خیام



 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد دل ،هجران و دوري باشد و درمان وصال
چون ميسر نيست نزديکي ، زدم راه خيال

عشق بي معشوق مفهومي ندارد ، حاليا
طرفه ابراز محبت ميکنم صاف و زلال

دل به دل ره دارد ، عاشق خبر دارد از آن
رنج دوري لذت اشکي است بر روي جمال

گرچه دوري در دل من ، مي طپي اي همجوار
من بجز نامت ندانم واژه اي ، بهر کمال

خواهش ، شعر شما بسيار زيبا بود

لطف حق با تو مدارا ها کند
چون که از حد بگذزد رسوا کند

ممنون
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد

ممنون از همراهیتون ،شب خوش :gol:

ديدند که در خلوت خود ، مي ميخوريم
شلاق تشر زدند و ما ، هي خورديم

داديم تعهد که به مي ، لب نزنيم
ديگر پس از آن هميشه ، با ني خورديم

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديدند که در خلوت خود ، مي ميخوريم
شلاق تشر زدند و ما ، هي خورديم

داديم تعهد که به مي ، لب نزنيم
ديگر پس از آن هميشه ، با ني خورديم


خخخ جالب بود
[FONT=&quot]مستوری و عاشقی به هم ناید راست[/FONT]
[FONT=&quot]گر پرده نخواهی که درد، دیده بدوز[/FONT]
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زلف تو، که صد سینه ز دل خالی کرد
بر قامت همچون الفت دالی کرد

گفتم: کشمش ببند، متواری شد
سر در کمرت نهاد و که مالی کرد


در خودی کن صورت یوسف ، مقام
از اسیری تا شهنشاهی خرام

از خودی اندیش و مرد کار شو
مرد حق شو حامل اسرار شو

اقبال
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست!


"فروغ فرخزاد"
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست!


"فروغ فرخزاد"

[FONT=&quot]تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی،[/FONT]
[FONT=&quot]تو شیرینی، که شور هستی از توست.[/FONT]
[FONT=&quot]شراب جام خورشیدی، که جان را[/FONT]
[FONT=&quot]نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.[/FONT]
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا