من آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد، شکوفه بر تن عریانم
زنوشخند سحرگاهان ،خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب بی پایان،گواه گریه بارانم
نادر نادرپور
من كيستم؟ شراره حرمان چشيده ای
افسانه هاي سرد زمستان شنيده ای
در ذهن شهر، قصه از ياد رفته ای
در خواب مصر ، رونق بر باد رفته ای