دست از طلب ندارم تا کام دل براید
یا تن رسدبه جانان یا جان ز تن دراید
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم چنایتی و امیدم به عفو اوست
دست از طلب ندارم تا کام دل براید
یا تن رسدبه جانان یا جان ز تن دراید
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم چنایتی و امیدم به عفو اوست
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را .......................... دردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
المنة لله که در میکده باز استزان رو که مرا بر در او روی نیاز استخمها همه در جوش و خروشند ز مستیوان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز استاز وی همه مستی و غرور است و تکبروز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
[FONT="] [/FONT][FONT="]من خیره به آینه و او گوش به من داشت[/FONT][FONT="]تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم...
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دیدار بیار
رفتم به او بگویم ""من عاشقت شدم"" را
لرزیدم از نگاهش گفتم عجب هوایی.... !!
[FONT="]می روم خسته و افسرده و زار[/FONT]
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
[FONT="]نه تو ميماني نه اندوه نه هيچ يك از مردم اين ابادي[/FONT][FONT="]
شاعران مدحت سرای شهریارانند، لیک
شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن
نه تو ميماني نه اندوه نه هيچ يك از مردم اين ابادي
به حباب نگران لب يك رود قسم
و به كوتاهي ان لحظه شادي كه گذشت
غصه هم ميگذرد...
نه تو ميماني نه اندوه نه هيچ يك از مردم اين ابادي
به حباب نگران لب يك رود قسم
و به كوتاهي ان لحظه شادي كه گذشت
غصه هم ميگذرد...
در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم
در صدر ملک بنشین تدریس به اسما کن
نرم تر ،نرم تر ،ای باد سحر،دلبر من
تازه خفته است خدارا نکنی بیدارش
شانه بر زلف سیاهت چو زنی یاد من آر
نرم تر ،نرم تر ،ای باد سحر،دلبر من
تازه خفته است خدارا نکنی بیدارش
شانه بر زلف سیاهت چو زنی یاد من آر
که چنان زلف تو آویخته بر دوش توام
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
[FONT="]نگاه کن که غم درون دیده ام[/FONT][FONT="]در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم
در صدر ملک بنشین تدریس به اسما کن
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
تا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش را
چون آفتاب گمشده مي آورم بياد
مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است
اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد
دلا خو کن ب تنهایی ک از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد ک از تن ها بپرهیزد..
در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده است
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
تو کز محنت دیگران بی غمیدر سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده است
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |