کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست ............................... مگر آن کس که به شهر آید و غافل برودتویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست ............................... مگر آن کس که به شهر آید و غافل برودتویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست ............................... مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
دلی دارم خریدار محبتدر ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
دلی دارم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
دلی دارم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
دل از من برد و روی از من نهان کرد .......................... خدا را با که این بازی توان کردتار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
کاش بودی تا دلم تنها نبوددوید بر رخ زردم ز بیقراری اشک
گل خزان زده را کرد ابیاری اشک
کمال همنشین در من اثر کرد .......................... وگرنه من همان خاکم که هستمدوید بر رخ زردم ز بیقراری اشک
گل خزان زده را کرد ابیاری اشک
دل از من برد و روی از من نهان کرد .......................... خدا را با که این بازی توان کرد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ......................... فرشته ات به دو دست دعا نگه دارددلا خوبـان دل خونیــن پسـندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهـی آن گروهی این پسـندند
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ......................... فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است .............................. این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاددرخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگـاه خدا نالــم همـیـشــه
رفیـقان قدر یکدیــگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است .............................. این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است .............................. این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاد
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
دوستان شب خوش![]()
دیدی که رسوا شد دلم ............................ غرق تمنا شد دلمدامن شب را ز کف چو صبح ندادم
تا زگریبانم افتاب برامد
وقتی که تو رفتی خورشید نمرده .................................. دریا و بیابان خدا دست نخوردهلطیف تر ز نسیم بهار دانی چیست؟
میان باغ و چمن حالت چمیدن تو
بدرود![]()
لبت را بر لبم بگذار بمیرم ............................. که بوس از آن لب لعلت بگیرمدلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
دوستان شب خوش![]()
لبت را بر لبم بگذار بمیرم ............................. که بوس از آن لب لعلت بگیرم
![]()
ای که به دام تو اسیرم اسیر .............................. لذت دیوانگی از من مگیر
ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا
ای که به دام تو اسیرم اسیر .............................. لذت دیوانگی از من مگیر
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر در بند درمانند درمانند
ببخشید سرعت نتم داغونه
خواهش می کنم، اشکال نداره
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
هر نا کس و کس مي کند آزار دل من
با آنکه به گيتي سر آزار کسم نيست
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
به روی تو ای سرو گل اندام حرام است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |