یکی بخشش کند مانند حاتم ..................... یکی هنگام بخشش غرق ماتم
مو آن سرگشته خارم در بیابون .......... که هر بادی وزد پیشش دوانم
یکی بخشش کند مانند حاتم ..................... یکی هنگام بخشش غرق ماتم
مرا نه سر نه سامون آفریدند ..................... پریشونم پریشون آفریدندمو آن سرگشته خارم در بیابون .......... که هر بادی وزد پیشش دوانم
مرا نه سر نه سامون آفریدند ..................... پریشونم پریشون افریدند
دلا گر عاشقی ثابت قدم باش .................. که دارد عشق خالص اجر و پاداشدل عاشق به پیغامی بسازد ............. خمار آلوده با جامی بسازد
دلا گر عاشقی ثابت قدم باش .................. که دارد عشق خالص اجر و پاداش
مبر ظن کز سرم سودای عشقت ..................... رود تا در وجودم استخوان هستشبان تار از درد جدایی ................ کند فریاد مغز استخوانم
مبر ظن کز سرم سودای عشقت ..................... رود تا در وجودم استخوان هست
یا رب ز می طهور پر کن جامم ،
فرزند غمم به غم براور کامم ،
چون شمع به سوزد و سازد منارم باش ،
در آتش عشق خویش ده فرجامم .
فرزانه خانم باید با حرف "ت" جواب می دادینیا رب ز می طهور پر کن جامم ،
فرزند غمم به غم براور کامم ،
چون شمع به سوزد و سازد منارم باش ،
در آتش عشق خویش ده فرجامم .
من و از دور تماشای گلستان کسی
به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران
دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی
فرزانه خانم باید با حرف "ت" جواب می دادین
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است ............................. چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست
تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
بنای مهر نمودی که پایدار نماند
مرا به بند ببستی خود از کمند بجستی
دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت
به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی
چراغ چون تو نباشد به هیچ خانه ولیکن
کس این سرای نبندد در این چنین که تو بستی
گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی
شکنجه صبر ندارم بریز خونم و رستی
بیا که ما سر هستی و کبریا و رعونت
به زیر پای نهادیم و پای بر سر هستی
گرت به گوشه چشمی نظر بود به اسیران
دوای درد من اول که بیگناه بخستی
هر آن کست که ببیند روا بود که بگوید
که من بهشت بدیدم به راستی و درستی
گرت کسی بپرستد ملامتش نکنم من
تو هم در آینه بنگر که خویشتن بپرستی
عجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالد
که عشق موجب شوقست و خمر علت مستی
.
دردم از يارست و درمان نيز همیاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد ............. دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیددردم از يارست و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل استمن نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
من که عاشقم مست و سر خوشم شعله میکشـــــــــــــــــــــــم از سبوی تو
در هوایت بی قرارم بی قرارم روز و شبوقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند ................... افسوس وعده های خدا در کتاب ماند
بر در میخانه با زنجیر عشق ......................... بسته ای پای مرا دستم بگیردر هوایت بی قرارم بی قرارم روز و شب
سر ز کویت بر ندارم برندارم روز و شب
روزها گر رفت، گو رو باک نیست...........تو بمان ، ای آنکه چون تو پاک نیستبر در میخانه با زنجیر عشق ......................... بسته ای پای مرا دستم بگیر
روزها گر رفت، گو رو باک نیست...........تو بمان ، ای آنکه چون تو پاک نیست
تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد
دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟
دستی بزن برآور این پای در گلم را
دوست عزیز باید یک بیت کامل بنویسیدتو را من چشم در راهم.............
بلد نیستمدوست عزیز باید یک بیت کامل بنویسید
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است ........................ دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
مرا به چالش سطل مشاعره مفکن ..................... بگوی شعری و قدر گران خود مشکنبلد نیستم![]()
مرا به چالش سطل مشاعره مفکن ..................... بگوی شعری و قدر گران خود مشکن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |