دل در جهان مبند وبه مستی سال کنروز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
از فیض جام و قصه جمشید کامگار!
دل در جهان مبند وبه مستی سال کنروز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
رواق منظر چشم من آشیانه توستدل در جهان مبند وبه مستی سال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامگار!
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادرواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
دل از من برد و رویاز من نهان کردتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد!
درست نوشتم؟!
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیستدل از من برد و رویاز من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
بله درسته...
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است...!
تو را دارم ای گل، جهان با من است
تو تا با منی، جان جان با من است
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شوتو را دارم ای گل، جهان با من است
تو تا با منی، جان جان با من است
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کردتو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان شو!
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریستویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه تو
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
شیرین تر از آنی به شکر خنده که گویمتکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش!
یا رب ز ابر هدایت برسان بارانیشیرین تر از آنی به شکر خنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین جهانی
دانی که چرا راز نهان با تو نگویمیا رب ز ابر هدایت برسان بارانی
پیش از آنکه ز میان گرد و غباری خیزد!
یاس بوی مهربانی می دهددانی که چرا راز نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد!
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب، عیب خود مپوش
نشد جواب بگیرم سلام هایم راشاه شمشاد قدان خسروی شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم!
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ................. ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشتآدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ...
تا غبار وادی مجنون به یادم می رسدیار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ................. ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
تا غبار وادی مجنون به یادم می رسد
آسمان بر سر، زمین زیر قدم گم می کنم
دیریست که دلـدار پـیـامی نفرستاد// ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
ز چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
من از خیره*کش فراق هنوز
دیت وصل نستدم دریاب
الله الله که از عذاب سفر
به علی*الله درآمدم دریاب
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |