تا کی به تمنای وصال تو یگانه ............ اشکم شود از هر مژه چون سیل روانهما را سر و سودای کس دیگر نیست .............. در عشق تو پروای کس دیگر نیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه ............ اشکم شود از هر مژه چون سیل روانهما را سر و سودای کس دیگر نیست .............. در عشق تو پروای کس دیگر نیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه ............ اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ............. دولت صحبت آن مونس جان ما را بسهمه عمر بر ندارم سر ازین خمارمستی ............... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ............. دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
زمان عیش و عشرت آخر آمد ................... بشد شادی و حسرت در بر آمدسالها رفت و ز یادم نرود دوست هنوز ................. تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنوز
زمان عیش و عشرت آخر آمد ................... بشد و شادی و حسرت در بر آمد
شعر فی البداهه از خودم
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران ........... که دوستان تو چندان که می کشی بیش انداین ذوق و خلاقیتتون واقعا آفرین داره
اگه " و " دوم رو هم حذف کنید وزنش بهتر میشه
در خرابات مغان نور خدا می بینم ............. این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران ........... که دوستان تو چندان که می کشی بیش اند
ممنون از لطفتون. " و " دوم کدومه؟ منظورتون :بشد شادی و حسرت در بر آمد هست؟
این اشتباه تایپی برای سرعت تایپ بوده. بازم از نظر لطفتون ممنونم![]()
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران ........... که دوستان تو چندان که می کشی بیش اند
ممنون از لطفتون. " و " دوم کدومه؟ منظورتون :بشد شادی و حسرت در بر آمد هست؟
این اشتباه تایپی برای سرعت تایپ بوده. بازم از نظر لطفتون ممنونم![]()
من از همراهیت جانا نگشتم سیر و صد افسوس ......... " تشکر " ها به سر آمد جزایت با رضای طوسدرد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من .............. داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بله،ممنون![]()
تو ای جانا سزاوار " تشکر " های بسیاری ........... ولیکن هستم آخر شد ندارم قدرت یاریدل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
من از همراهیت جانا نگشتم سیر و صد افسوس ......... " تشکر " ها به سر آمد جزایت با رضای طوس
شعر از خودم فی البداهه
تقدیم به شما که بنده رو همراهی کردین. ببخشید که دارم میرم چون تشکرهام تموم شدن![]()
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است ............. ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردنست
سرزنشم مکن اگر از همه پا کشیده ام ............. طبع لطیف آدمی با همه سر نمی کند
ممنون از همراهیتون ، چه تشکری بهتر از شعرهای زیبایی که می نویسید
شبتون خوش![]()
دوستی صادقت گشت نمایان من ............ " ای به فدای دلت " جمله ی پایان من
تقدیم به شما دوست صادق و بزرگوارم. شبتون به خیر![]()
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
تو و هر روز و بزم عشرت خویش
من و شبها و کنج محنت خویش
منم با محنت روی زمین خوش
نگه دار آسمان گو راحت خویش
ز هجران مردم و بر سر ندیدم
کسی را غیر سنگ تربت خویش
مکش زحمت برای راندن ما
که ما خواهیم بردن زحمت خویش
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم .............. با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
تو بدین چشم شوخ و روی چو ماه
ببری دل ز دست سنگ سیاه
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم .... طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
درون سینه دلم چون کبوتران بتپد
چه آتشست که در جان من نهادی باز؟
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم .... طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
معانی هرگز اندر حرف ناید ......... که بحر قلزم اندر ظرف ناید
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را زدر خانه براندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را زدر خانه براندیم
من آن بازم که صیادان عالم
همه وقتی به من محتاج باشند
شکار من سیه چشم آهوانند
که حکمت چون سرشک از دیده پاشند
به پیش ما ازین الفاظ دورند
به نزد ما ازین معنی تراشند
من آن بودم که آسان رفتم اندر دام عشق.........آفرین بر فرط استادی آن صیاد باد
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی ............ چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
ما و مجنون همسفر بوديم در دشت جنونیاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
در دست هجر یار گرفتار ماندهام
یاری دهید، کز در او دور گشتهام
رحمی کنید، کز غم او زار ماندهام
ما را سریست با تو که گر خلق روزگارما و مجنون همسفر بوديم در دشت جنون
او به مقصدها رسيد و ما هنوز آواره ايم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ | 
|---|---|---|---|---|
| 		
									
										
			 | 
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
| 		
									
										
			 | 
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |