\/ \/\/ | F /\ T
عضو جدید
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
مرحبا طایر فرخنده پی فرخنده پیام
خیرمقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
مرحبا طایر فرخنده پی فرخنده پیام
خیرمقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
تو کز محنت دیگران بی غمی ....... نشاید که نامت نهند آدمی
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملالت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد ............. وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعده فردای تو پیچ اندر پیچ
تا کی غم هجران تو چند اندر چند
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی ، دردهای من نهفتنی است ...
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
این راز سر به مهر به عالم سمر شود
دوست مشمار آنكه در نعمت زند
لاف يارى و برادر خواندگى
دوست آن دانم كه گيرد دست دوست
در پريشان حالى و درماندگى
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
ديشب به ياد روي تو تنها گريستم
تنهاي بي اميد چه شبها گريستم
از چنگ غم بخلوت انديشه هاي عشق
بردم پناه و بي تو در آنجا گريستم
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
يكروز خنده زد دلم از گرمي اميد
عمري ز سرد مهری دنيا گريستم
روشن نشد ز بخت سياهم چراغ عمر
امروز از سياهي فردا گريستم
يكروز خنده زد دلم از گرمي اميد
عمري ز سرد مهری دنيا گريستم
روشن نشد ز بخت سياهم چراغ عمر
امروز از سياهي فردا گريستم
مگریز ز ما اگرچه نامد
جز رنج و بلات حاصل از ما
کز هر رنجی گشاده گردد
صد گنج طلسم مشکل از ما
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
دیگر دل من شکسته و خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه بخت فسون نه چرخ جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
در آتش دل بسر همی گرد
مانندهٔ مرغ بسمل از ما
تر میگردان به خون دیده
هر روز هزار منزل از ما
اي خداوند يکي يار جفا کارش ده
دلبر سنگ دلي سرکش و خونخوارش ده
چند روزي ز پي تجربه بيمارش کن
با طبيبان جفا کار سرو کارش ده
تا بداند که شب يار چسان ميگذرد
دولت وصل تو در مجلس اغيارش ده
در آتش دل بسر همی گرد
مانندهٔ مرغ بسمل از ما
تر میگردان به خون دیده
هر روز هزار منزل از ما
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
اي خداوند يکي يار جفا کارش ده
دلبر سنگ دلي سرکش و خونخوارش ده
چند روزي ز پي تجربه بيمارش کن
با طبيبان جفا کار سرو کارش ده
تا بداند که شب يار چسان ميگذرد
دولت وصل تو در مجلس اغيارش ده
میزدم آتش به نهال حیات
گر نه امید ثمری داشتم
گلشن حسن تو ، که شاداب باد
منهم از آن چشم بری داشتم
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
دل جوش میزند ز تمنای وصل تو
ما را مبین که ساکن و آهستهایم باز
ز یزدان دان، نه از ارکان، که کوته دیدگی باشد.......................که خطی کز خرد خیزد، تو آن را از بنان بینی
ا زدیده ستاره می بیارم .......... یا به دیده ستاره می شمرم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |