Mahdy.T
عضو جدید
هر که پا از حد خودبرتر نهد
سر دهد بر بادوتن بر سر نهد
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...
هر که پا از حد خودبرتر نهد
سر دهد بر بادوتن بر سر نهد
موی سپید را فلکم اسان نداددیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...
با عرض پوزش صحیح شعر :موی سپید را فلکم اسان نداد
این رشته را به نقد جوانی داده ام
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
مزرع فلک دیدمو داس مه نو
یادم از کشته خویش امدو هنگام درو
وحشی اگر از دیده رود خون، عجبی نیست
کان گوشهی چشمی که به ما داشت ندارد
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...
مپندار از لب شیرین عبارت
که کامی حاصل آید بی مرارت
فراق افتد میان دوستداران
زیان و سود باشد در تجارت
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیهی عشق مجاز است
تا نگرید طفلک حلوا فروش
دیگ بخششایش کجا اید به جوش
تا تو مراد من دهی ،کشته مرا فراق توشب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
تا تو مراد من دهی ،کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
ما در ره عشق تو اسيران بلاييمماچوپیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم ............. گرهمه زهر است چون خوردیم ساغر نشکنیم
ما در ره عشق تو اسيران بلاييم
كس نيست چنين عاشق بيچاره كه ماييم
ما عاشقیم و خوشتر از این کار ، کار نیست ............. یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست
تا بهار دلنشين آمده سوي چمن
اي بهار آرزو بر سرم سايه فكن
نصیحت گوش کن جانا که ازجان دوست تردارند ............ جوانان سعادتمند پندپیردانا را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
تا دل من بردهای قصد جفا کردهایماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگتا دل من بردهای قصد جفا کردهای
نی بر من بودهای نی غم من خوردهای
هست به نزدیک خلق جرم من و تو پدید
من رخ تو دیدهام تو دل من بردهای
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس
امدی جانم به قربانت ولی حالا چراسد حیف از محبت بیش از قیاس ما
با بی وفای حق وفا ناشناس ما
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور ......... پدر را بازپرس آخرکجا شد مهر فرزندی
یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کردشادی روی تو ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطرافشان ، گلباران باد
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبرو با یار وفادار چه کرد
تورا که هرچه مراد است در جهان داریدل همه دم به یاد توست دیده در انتظار توست ........... بر در و دیوار دلم نقش تو و نگار توست
تورا که هرچه مراد است در جهان داری
چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |