در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس .......... کجاست دیر مغان و شراب ناب کجاست
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس .......... کجاست دیر مغان و شراب ناب کجاست
یکی درد و یکی درمان پسندد ............ یکی وصل و یکی هجران پسنددته کت نازنده چشمان سرمه سائی ته کت زیبنده بالا دلربایی
ته کت مشکین دو گیسو در قفائی بمو واجی که سرگردان چرائی
یکی درد و یکی درمان پسندد ............ یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران ..... پسندم آنچه را جانان پسندد
دل عاشق به پیغامی بسازه
خمار آلوده با جامی بسازه
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش به بادامی بسازه
همه عالم پر از گرده چه واجم .......... چو مو دل ها پر از درده چه واجم
سنبلی کشته بیم دام الوند ................ اونم از طالعم زرده چه واجم
یقینم حاصله که هرزه گردی .......... از این گردش که داری برنگردیمو احوالم خرابه گر تو جویی جگر بندم کبابه گر تو جویی
ته که رفتی و یار نو گرفتی قیامت هم حسابه گر تو جویی
یقینم حاصله که هرزه گردی .......... از این گردش که داری برنگردی
به روی مو ببستی هر رهی را ......... بدین عادت که داری کی ته مردی
یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
اگر دل دلبر و دلبر کدام است .......... وگر دلبر دل و دل را چه نام است
دل و دلبر به هم آمیته بینم ............ ندونم دل که و دلبر کدام است
ته که خورشید اوج دلربایی چنین بیرحم و سنگین دل چرایی
به اول آنهمه مهر و محبت به آخر راه و رسم بی وفایی
یمن دارد عقیق سرخ و زیبا .............. که مشهور است در اقوام دنیا
ولی لب های تو یاقوت سرخی است ...... که در عالم ندارد هرگز همتا
(شعر دوبیتی از خودم)
زنده باشید .. زیبا بود ...
ﺍﮔﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺳﯿﺮِ ﺩﺳﺖ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﺍﺳﺖ
ﺍﮔﺮ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺍ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻨﺞ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻮﺍﻥ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩِ ﺗﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺯﻟﻔﺶ
ﺻﻔﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭم.
خواهش می کنم دوست خوبم
مو که آزرده حالم چون ننالم ........ شکسته پرّ و بالم چون ننالم
همه گویند طاهر ناله کم کن ....... تو آیی در خیالم چون ننالم
من آن رندم که گیرم از شهان باج
بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج
فرو ناید سر مردان به نامرد
اگر دارم کشند مانند حلاج
جوانی رفت و گشتم پیر و رنجور ............ شدم از حُسن ایامش چنین دور
نشسته برف پیری بر سر من ................. نمانده بهر چشمانم دگر نور
(دوبیتی از خودم که فی البداهه سرودم)
رسد آخر بدرمان درد هر كس
دل ما بي كه درمانش بلايي
یکی دل دارم از لطف خدا پُر ......... خدایی باشد هر کس نی زند غُر
(فی البداهه از خودم ولی منظور خاصی ندارم. سوءتفاهم نشه)
دوست خوبم باید با " ر " آغاز می کردید...
هواي بخت بي بال و پرم كرد
بمو گفتي صبوري كن صبوري
صبوري طرفه خاكي بر سرم كرد
دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
هواي بخت بي بال و پرم كرد
بمو گفتي صبوري كن صبوري
صبوري طرفه خاكي بر سرم كرد
دوست خوبم باید با " ر " آغاز می کردید...
دلم زار و حزینه چون ننالم ........... وجودم آتشینه چون ننالم
به مو واجن که چون و چند نالی ...... چو مرگم در کمینه چون ننالم
باباطاهر...
دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
وقتی كه شیوه ی سخنم را عوض كنم
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آن چه منم را عوض كنم
درست میفرمائید .....
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست ..... کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران ....... که دوستان تو چندان که می کُشی بیش انددیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
وقتی كه شیوه ی سخنم را عوض كنم
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آن چه منم را عوض كنم
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران ....... که دوستان تو چندان که می کُشی بیش اند
تو را سرمایهٔ هستی بلایی است
زیانت سود کن سرمایه بگذار
چو مردان جوشن و شمشیر برگیر
نهای آخر چو زن پیرایه بگذار
ره میخانه و مسجد کدام است ..... که هر دو بر من مسکین حرام است
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون ....... کجا به کوی طریقت سفر توانی کرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |