مشاعرۀ سنّتی

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

یه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب ..
منو می‌بره
کوچه به کوچه
باغ انگوری ،باغ آلوچه،دره به دره
صحرا به صحرا،اون جا که شبا
پشت بيشه‌هايه پری می‌آد
ترسون و لرزون پاشو می‌ذاره
تو آب چشمه شونه‌می‌کنه
موی پريشون…
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب ..
منو می‌بره
کوچه به کوچه
باغ انگوری ،باغ آلوچه،دره به دره
صحرا به صحرا،اون جا که شبا
پشت بيشه‌هايه پری می‌آد
ترسون و لرزون پاشو می‌ذاره
تو آب چشمه شونه‌می‌کنه
موی پريشون…

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند


دلا ! تا کی در این زندان ، فریب این و آن بینی ؟
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

جهانی، کاندرو هردل که یابی پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی ، شادمان بینی

نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی
نه اندر قعر بحر ، اورا نهنگی جان ستان بینی

اگر در باغ آیی همه فراش دل یابی
وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی

ور امروز اندر این منزل تو را جانی زیان آمد
زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی !

تو یک ساعت ، چو افریدون ، به میدان باش، تا زان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی

عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد
عجب نبود که با ابدال خود را هم عنان بینی

عطا از خلق چون جویی، گر او را مال ده گویی ؟
به سوی عیب ، چون پویی ،گر اورا غیب دان بینی ؟

ز یزدان ، دان نه از ارکان ، که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

بدین زور و زر دنیا ، چون بی عقلان مشو غره
که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی

که گر عرشی به فرش آیی و گرماهی به چاه افتی
و گر بحری تهی گردی ، و گر باغی خزان بینی

چه باید نازش و نالش ، بر اقبالی و ادباری
که تا برهم زنی دیده ، نه این بینی نه آن بینی ؟

سر اَلب ارسلان دیدی، ز رفعت ، رفته برگردون ؟
به مَرو آ تاکنون در گل تن الب ارسلان بینی
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز

دلا ! تا کی در این زندان ، فریب این و آن بینی ؟
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

جهانی، کاندرو هردل که یابی پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی ، شادمان بینی

نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی
نه اندر قعر بحر ، اورا نهنگی جان ستان بینی

اگر در باغ آیی همه فراش دل یابی
وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی

ور امروز اندر این منزل تو را جانی زیان آمد
زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی !

تو یک ساعت ، چو افریدون ، به میدان باش، تا زان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی

عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد
عجب نبود که با ابدال خود را هم عنان بینی

عطا از خلق چون جویی، گر او را مال ده گویی ؟
به سوی عیب ، چون پویی ،گر اورا غیب دان بینی ؟

ز یزدان ، دان نه از ارکان ، که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

بدین زور و زر دنیا ، چون بی عقلان مشو غره
که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی

که گر عرشی به فرش آیی و گرماهی به چاه افتی
و گر بحری تهی گردی ، و گر باغی خزان بینی

چه باید نازش و نالش ، بر اقبالی و ادباری
که تا برهم زنی دیده ، نه این بینی نه آن بینی ؟

سر اَلب ارسلان دیدی، ز رفعت ، رفته برگردون ؟
به مَرو آ تاکنون در گل تن الب ارسلان بینی

یارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
 

najme74

عضو جدید

نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
دگرش چو باز بینی ،غم دل مگوی سعدی>>><<<که شب وصال ،کوتاه وسخن،دراز باشد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا