رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بوددر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بوددر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیسترفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرادود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است!
یادم آید روز دیرینتو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرا
من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلبیادم آید روز دیرین
گردش یک روز شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم!
گلچین گیلانی
دوران بقا چو باد صحرا بگذشتمکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
ترا که هر چه مراد است در جهان داریدوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت!
سعدی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار داردیوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور!
در جوانی گفتم شیر شیر است گرچه پیر بودروزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زنددر جوانی گفتم شیر شیر است گرچه پیر بود
چون که پیری رسید دانستم پیر پیر است گرچه شیر بود!
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بیندر اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموشدل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را!
دوش مرا وقت سحر از غصه نجاتم دادندآتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
اين چراغي است کزين خانه به آن خانه برند
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرددوش مرا وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند!
در مرام عاشقی تردید نیستديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
تشکر از همراهیتون.
در مرام عاشقی تردید نیست
هر که تردیدش بود هجران رواست!
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
یه شب مهتاب
ماه میآد تو خواب ..
منو میبره
کوچه به کوچه
باغ انگوری ،باغ آلوچه،دره به دره
صحرا به صحرا،اون جا که شبا
پشت بيشههايه پری میآد
ترسون و لرزون پاشو میذاره
تو آب چشمه شونهمیکنه
موی پريشون…
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد
دلم گرفته ولی دلبر اعتنا نکند ......... خدا دلی به دل سنگ آشنا نکند ( شعر از خودم )دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند>><<<وندران ظلمت شب آب حیاتم دادنددلم گرفته ولی دلبر اعتنا نکند ......... خدا دلی به دل سنگ آشنا نکند ( شعر از خودم )
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند
دلا ! تا کی در این زندان ، فریب این و آن بینی ؟
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
جهانی، کاندرو هردل که یابی پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی ، شادمان بینی
نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی
نه اندر قعر بحر ، اورا نهنگی جان ستان بینی
اگر در باغ آیی همه فراش دل یابی
وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی
ور امروز اندر این منزل تو را جانی زیان آمد
زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی !
تو یک ساعت ، چو افریدون ، به میدان باش، تا زان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی
عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد
عجب نبود که با ابدال خود را هم عنان بینی
عطا از خلق چون جویی، گر او را مال ده گویی ؟
به سوی عیب ، چون پویی ،گر اورا غیب دان بینی ؟
ز یزدان ، دان نه از ارکان ، که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی
بدین زور و زر دنیا ، چون بی عقلان مشو غره
که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی
که گر عرشی به فرش آیی و گرماهی به چاه افتی
و گر بحری تهی گردی ، و گر باغی خزان بینی
چه باید نازش و نالش ، بر اقبالی و ادباری
که تا برهم زنی دیده ، نه این بینی نه آن بینی ؟
سر اَلب ارسلان دیدی، ز رفعت ، رفته برگردون ؟
به مَرو آ تاکنون در گل تن الب ارسلان بینی
یارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
نکهت عنبر سارا همه عالم بگرت>>><<<تاصبا،شانه زد آن طره ی عنبرسارایارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
دگرش چو باز بینی ،غم دل مگوی سعدی>>><<<که شب وصال ،کوتاه وسخن،دراز باشد
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
نکهت عنبر سارا همه عالم بگرت>>><<<تاصبا،شانه زد آن طره ی عنبرسارا
من همان روز زفرهاد طمع ببریدم>>><<<که عنان دل شیدا به کف شیرین دادامید در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
من همان روز زفرهاد طمع ببریدم>>><<<که عنان دل شیدا به کف شیرین داد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |