مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه ، چنان گشته پریشان دل سود ازده ام
که به شیرازه ان زلف ، توان بست بهم






من همان نايم كه گر خوش بشنوي ... شرح دردم با تو گويد مثنوي

 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک لحظه ، مهربانی تو شد ، پناه من
من ماندم و ، محبت بی انتهای تو ...

ویرانه نه آنست ک جمشید بنا کرد
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که بار هر نگه تو
صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
 

'nobody'

کاربر بیش فعال
ویرانه نه آنست ک جمشید بنا کرد
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که بار هر نگه تو
صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد

هر هفته سر خاک تو می آیم و اما
این خاک اگر قرص قمر داشته یاشد

آنروز که می بستی بار سفرت را
گفتی به پدر هرکه هنر داشته باشد

باید برود هرچه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد

هر هفته سر خاک تو می آیم و اما
این خاک اگر قرص قمر داشته یاشد

آنروز که می بستی بار سفرت را
گفتی به پدر هرکه هنر داشته باشد

باید برود هرچه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد...
دور فلکی یک سره بر مهنج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو

این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا