" تـــو " واژه سنگینی است
" رفـتن " از آن هم سنگـین تـر
می نویسم ، " تـــو رفته ای "
و می بنـدم بـه پـای ایـن شعـر
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟
" تـــو " واژه سنگینی است
" رفـتن " از آن هم سنگـین تـر
می نویسم ، " تـــو رفته ای "
و می بنـدم بـه پـای ایـن شعـر
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟
تو آن بُتی که پرستیدنت خطایی نیست
و گر خطاست مرا از خطا ابایی نیست
بیا که در شب گرداب زلف موّاجت
به غیر گوشه ی چشم تو ناخدایی نیست
درون خاک، دلم می تپد هنوز اینجا
به جز صدای قدم های تو صدایی نیست
نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون
که هر کجا خبری هست ادعایی نیست
دلیل عشق فراموش کردن دنیاست
و گرنه بین من و دوست ماجرایی نیست
سفر به مقصد سر در گمی رسید چه خوب
که در ادامه ی این راه ردّ پایی نیست
توان گفتن به مه مانی ولی ماه
نپندارم چنین شیرین دهان هست
بجز پیشت نخواهم سر نهادن
اگر بالین نباشد آستان هست
تعجب می کند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور می کند دیوانه ام یاری که من دارم
نه او، هر کس دگر باشد تعجب می کند طبعاً
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم
همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم
خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم
و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
خودت -یارا!- مرض داری و پنداری که من دارم
همیشه فکر می کردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟
چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم
کسی دیگر مرا کی می تواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس -غیر تو- افساری که من دارم
نه پولم می دهد، نه احترامم پاس می دارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم
تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم
متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم
اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست
تکرار شو شاید ما سهم هم باشیم
شاید به جرم عشق ما متهم باشیم
باز در حضور تو آشفته خویشم
در سفره عشقت درویش درویشم
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست
لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست
به لهجه خودمون::::
توام گوشـادا وا کـون، دیگه شعـری آخِرِسمـا میبـاس جــدا بشیم، اینجـوری خیلی بِیتِـرِسکلّه من که دیگه داغ نیس، خیلی یَم چایده شُدِه سهِی نگو دوسِد دارم، این حرفا بی فایده شُدِه ستو پاچِم مار بوده سا خیال می کردم آدِمِه سکوچه علی چپ نرو، خُب می دونی که من چِمِستازه فمیدم چرا گوشید همیشه مشغولِه سحتمن اون خوشگلا، خوش تیپّا، جیبی شَم پُر پولِه سدیگه دَسِّد رو شُده س، چاخان ماخان برام نکونوَخی اِز پیشم برو، یه روز با این یه روز با اوندیگه نه زنگ می زِنی نه اِس اِم اِس برام میدِیدنبالی من نیمیای پِیغوم به هیچ کِس نیمیدِیدیگه اَسِش برا من یُخده چی ارزش نداریمِثی شلواری شُدِه ی که یه وِجِب کِش نداریحَیفی من که عُمریما به پایی عِشقی تو دادمتو را نشناخـدَما با کلّـه تو دامِـد اُفتـادمیادَمه س برا نَنِـم یه چای اُوُردَم دو تا قنـدچایّا خـورد، آ گُف: نَنـه تـو این زمونه دل نبندتو دلم خندیدما گُفدَم چی چی میگوی نَنهاون که من دوسِش دارم همیشه به یادی مَنهخُدا رحمِتِه ش کونِد آدِما را شِناخده بوداونم انگار مثی من نامردی خیلی دیده بودبِگذِریم، آب که دیگه اِز سَری ما یکی گُذِشخوش باشین با هم دادا، وَعدِه مونَم باغی بِهِش
به لهجه خودمون::::
توام گوشـادا وا کـون، دیگه شعـری آخِرِس
مـا میبـاس جــدا بشیم، اینجـوری خیلی بِیتِـرِس
کلّه من که دیگه داغ نیس، خیلی یَم چایده شُدِه س
هِی نگو دوسِد دارم، این حرفا بی فایده شُدِه س
تو پاچِم مار بوده سا خیال می کردم آدِمِه س
کوچه علی چپ نرو، خُب می دونی که من چِمِس
تازه فمیدم چرا گوشید همیشه مشغولِه س
حتمن اون خوشگلا، خوش تیپّا، جیبی شَم پُر پولِه س
دیگه دَسِّد رو شُده س، چاخان ماخان برام نکون
وَخی اِز پیشم برو، یه روز با این یه روز با اون
دیگه نه زنگ می زِنی نه اِس اِم اِس برام میدِی
دنبالی من نیمیای پِیغوم به هیچ کِس نیمیدِی
دیگه اَسِش برا من یُخده چی ارزش نداری
مِثی شلواری شُدِه ی که یه وِجِب کِش نداری
حَیفی من که عُمریما به پایی عِشقی تو دادم
تو را نشناخـدَما با کلّـه تو دامِـد اُفتـادم
یادَمه س برا نَنِـم یه چای اُوُردَم دو تا قنـد
چایّا خـورد، آ گُف: نَنـه تـو این زمونه دل نبند
تو دلم خندیدما گُفدَم چی چی میگوی نَنه
اون که من دوسِش دارم همیشه به یادی مَنه
خُدا رحمِتِه ش کونِد آدِما را شِناخده بود
اونم انگار مثی من نامردی خیلی دیده بود
بِگذِریم، آب که دیگه اِز سَری ما یکی گُذِش
خوش باشین با هم دادا، وَعدِه مونَم باغی بِهِش
شمعی فروخت چهره که پروانهی تو بود
عقلی درید پرده که دیوانهی تو بود
خم فلک که چون مه و مهرش پیالههاست
خود جرعه نوش گردش پیمانهی تو بود
در این بهشت، سیب منی گندم منی
ای ناگزیرِ دیدنی اما نچیدنی
طعم تو را همیشه ولی بو کشیدهام
آنگاه که کنارَمی و حرف میزنی
یک چشمه شعرم و غزلام نطفه بسته است
در هر زنی که شسته در این آبها تنی
حالا تو هم دچار منی، چون از این قفس
حتی اگر رها بشوی دل نمیکنی
شاعر شنیدنیست ولی من پر از غمام
آنقدر که نه دیدنیام نه شنیدنی
مشنو مرا و شرح ملالآور مرا
من ناشنیدنیترم از هر نگفتنی ..
یه پرنده ، یه امیدی ، مثِ دفترِ سفیدی
خطّ خورشیدِ چشاتُ ، روی مشقِ شب کشیدی
یه نشونه ، یه چراغی ، درِ نقرهکوبِ باغی
برای ساحلِ خلوت ، مثِ تابستونِ داغی
مثلِ دریا پُرِ رازی ، از ترانه بینیازی
تیلهی آخرِ عشقی ، برای نجاتِ بازی
یارت شوم یارت شوم،هر چند آزارم كنی
نازت كشم نازت كشم،گر در جهان خوارم كنی
بر من پسندی گر منم دل را نساز غرق غم
باشد شفا بخش دلم،كز عشق بیمارم كنی
گر رانیم از كوی خود،ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوش دلم ، هر عشوه در كارم كنی
من طایر پر بسته ام،در كنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشكسته ام،تا خود گرفتارم كنی
من عاشق دلداده ام بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو، تا با بلا یارم كنی
ما را چو كردی امتحان،ناچار گردی مهربان
رحم آر ای آرام جان بر این دل زارم كنی
گر حال دشنامم دهی روز دگر جانم دهی
كامم دهی الطاف بسیارم كنی
یه ترانه هَس تو قلبم که هنوز نخونده مونده
فکرِ خوندنِ یه حرفش همه عمرمُ سوزونده
تا حالا هر چی که داشتم ، سرِ خوندنش گذاشتم
صد دفه شکستم اما رو ترانه پا نذاشتم
اگه اون ترانه باشه ، هیچ دلی تیره نمیشه
دیگه هیچ نگاهِ خیسی به افق خیره نمیشه
وقتی اون شعرُ بخونم پردهها رُ میسوزونم
دستا رُ به سیبِ سرخِ باغِ قصه میرسونم
من از تعهد شمشیر و قلب بیزارم .
نه از وقاحت تیغ برهنهی تهمت
نه از شماتت نفرت
که گاهوارهی من تلخ تلخ می نالید :
بخواب فرزندم،
به پشت پلک تو پر از لالاییست
بهانه در رگ من شیهه می کشید :
نخواب
زمان بیداریست
هنوز بیدارم
ما دوتا پولکِ نوریم رو یه ترمهی سیاه
یه گُذر با دو تا فانوس ، یه شبیم با دوتا ماه
نکنه یه شب ستارهی تو روشن نباشه
نکنه یه وقت منُ جا بذاری تو نیمه راه
نکنه پنجرهتُ یکی ببنده ! نازنین !
نکنه چشمکتُ بدزدن از شبِ زمین !
بیتو من جایی ندارم تو تمومِ آسمون !
بیتو من سایهی یک ستارهاَم ! فقط همین !
نیوتن اگر جاذبه را درست میفهمید معشوقهاش از درخت متنفر نبود .و در دفتر خاطراتش نمینوشت :" اشکهای من هم به زمین میافتاداما تو سیب را ترجیح دادی "
ياران موافق همه از دست شدند
در پای اجل يکان یکان پست شدند
بودیم به یک شراب در مجلس عمر
یک دور ز ما پیشترَک مست شدند
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
مگر تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني
كه من قرار ندارم كه ديده از تو بپوشم
مکن با معشوقه ات به پایان تو کار
که انگه تو خوشونود باشیو او رستگار
روزگار است اين كه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازيگر ازين بازيچه ها بسيار دارد
![]()
دانا به سر ندارد جز فکر آن سرایش .......بودا به بت چینی دیگر صفا ندارددر دلــــم بود که بی دوست نباشم هــــرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دانا به سر ندارد جز فکر آن سرایش .......بودا به بت چینی دیگر صفا ندارد
دلم غربت زنگ آخر گرفت
نگاهم که کردي دلم پر گرفت
نگاهم که کردي سکوتم شکست
درون دلم عشق گويي نشست
نگاهم که کردي زمان صبر کرد
دل آسمان را پر از ابر کرد
و بعد از نگاه تو باران گرفت
و عشقي درون تنم جان گرفت
نگاهم کن و باز با من بمان
تو حرف دل بي کسم را بخوان
نگاهم کن اي زندگي بخش من
نگات قشنگه وليكن يه كم عجيب و مبهمه
من از كجا شروع كنم دوست دارم يه عالمه
من و گذاشتي و بازم يه بار ديگه رفتي سفر
نمي دونم شايد سفر براي دردات مرهمه
تا وقتي اينجا بموني يه حالت عجيبيه
من چه جوري واست بگم بارون قشنگ و نم نمه
هواي رفتن كه كني واسه تو فرقي نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلاي مريمه
آخرشم دق مي كنم تا من و دوست داشته باشي
مردن كه از عاشقيه يك دفه نيست كه كم كمه
من نمي دونم تو چرا اينجور نگاهم مي كني
زير نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه
مي پرسم از چشماي تو ممكنه اينجا بموني ؟
مي خندي و جواب مي دي رفتن من مسلمه
برو به خاطر خودت اما به من قول بده
هرجاي دنيا كه بري ديگه نشو مال همه
رسمه كه لحظه ي سفر يادگاري به هم مي دن
قشنگ ترين هديه ي تو تو قلب من يه مشت غمه
شايد اين و بهم دادي كه هميشه با من باشه
حق با تو ا تو راست مي گي غمت هميشه پيشمه
ديدي گلا شب كه ميشه اشكاشونو رو مي كنن
يادت باشه چشم منم هميشه غرق شبنمه
تو مي ري و اسم من و از رو دلت خط مي زني
اسم قشنگ تو ولي هميشه هرجا يادمه
چشماي روشنت يه كم كاشكه هواي من رو داشت
تنها توقعم فقط يه بار جواب ناممه
حلالم کن دارم میرم ...چقدراین لحظه دلگیره
گناهی گردن مانیست ...همش تقصیر تقدیره
نگام کن لحظه ی رفتن ...چه تلخه این هم آغوشی
چه وحشتناکه دل کندن ...چقدر سخته فراموشیپرازبغضم پرازگریه ...پرازتلخی وشیرینی
حلالم کن دارم میرم ...منوهرگز نمی بینی
حلالم کن اگه دستام ...به دستای توعادت کرد
آخه دنیای عاشق کش ...به ما دوتا خیانت کرد
کلاف آرزوهامو ...چراهیشکی نمی بافه
برای ما دوتا عاشق ...جدایی دورازانصافه
تمام سهم من از تو ...یه حلقه س که توو دستامه
تمام سهم تو ازمن ...یه عشق بی سرانجامه
تو بارونی ترین ابری ...من از پاییز لبریزم
چه معصومانه می باری ...چه مظلومانه می ریزم
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره
من میگم چشمات و واکن
تو میگی من و رها کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم دلم شکسته است
تو میگی خوب میشه خسته است
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمی شه
من میگم تنهام می ذاری
تو میگی طاقت نداری
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |